1 بر امید راحت دنیا مکش بسیار رنج زانکه این مقصد برون از کارگاه خلقت است
2 بر نبی شد عرض هر معنی که صورت بسته معنی راحت همانا معنی بی صورت است
3 این مقرر شد که هرگز نیست راحت در جهان راحتی گر هست در ترک امید راحت است
1 پرسیدم از بتی که ترا در جهان چرا شام و سحر تعرض عشاق عادت است
2 گفتا که هست رغبت عشق بتان خطا آزار اهل عشق بتان را عبادت است
1 آفرین بر منعمی کز بهر اظهار ثنا فیض توفیق سخن ما را میسر کرده است
2 ملکهای بی حد اصناف نظم و نثر را جمله بر تیغ زبان ما مسخر کرده است
3 نیست از تکرار الفاظ سخن ما را ملال هر یکی را نعمت غیر مکرر کرده است
1 ای که داری خرد بدان که ترا با دو کس اختلاط دشوارست
2 اول آن کس که نیست طالب تو از تو و دیدن تو بیزارست
3 دوم آن کس که دیدن او نیست دل پسند تو لیک ناچارست
1 اگر بمن نبود پادشاه را لطفی نمی کنم گله کان هم نشان شفقت اوست
2 ز ضعف قالب من واقع است می داند که بار فاقه سبک تر ز بار منت اوست
1 ای که از جهل مقید شده بر صورت این صفت در روش اهل خرد بی معنیست
2 هر که شد واله صورت بهوای دل خود هیچ گه ملتفت معرفت معنی نیست
3 هست طفلی که بتعلیم معلم ز کتاب خواند خط لیک ندانست که مضمونش چیست
1 گفتم ای چرخ تو بر سینه من سوخته این همه داغ که حصر و حد و پایانش نیست
2 گفت بر سینه ترا گر ز منست این همه داغ این همه داغ که بر سینه من هست ز کیست
1 مردم این دیار را با من اثر شفقت و عنایت نیست
2 یا درین قوم نیست معرفتی یا مرا هیچ قابلیت نیست
1 اول عمرم که هنگام سرور و ذوق بود عاری از علم و عمل در جهل و نادانی گذشت
2 از طفولیت چو بگذشتم اسیر غم شدم بعضی آن هم در خیال عالم فانی گذشت
3 آخر عمرم که ایام صلاح است و ورع در ندامت صرف گشت و در پشیمانی گذشت
4 آه ازین عمری کزو ذوقی ندیدم هیچ گه غافل از کیفیت لذات روحانی گذشت
1 دام دردست و بلا دایره قید جهان عارف آنست کزین دایره بیرون باشد
2 همه عمر براحت گذراند اوقات فارغ از دغدغه گردش گردون باشد
3 نه در آن فکر که آیا چه کنم چون سازم نه در آن قید که یارب چه شود چون باشد