42 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی

1 بِاسمک اللهم یا فتاح اَبوابُ المنا یا غنی الذات یا مَن فیهِ بُرهان الغنا

2 یا مفیض الجود یا فیاض آثار الوجود یا قدیمُ المُلک یا مَن لَم یغیره الفنا

3 یا عمیم اللُّطف یا وهاب لِذّاتُ السُّرور یا طَبیبُ القَلب یا حَلّال اشکال العنا

4 قَد جنی قَلبی مِنَ الدُّنیا ذُنوبا ثُمَّ تاب قَد اتی مُستَغفِرا فَاغفِر لَهُ ما قَد جنا

1 ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما بی ذکر تو مباد زبان در دهان ما

2 از سکه سعادت توفیق فیض تست رایج بهر معامله نقد روان ما

3 آید ز ما همیشه خطا از تو مغفرت آنست مقتضای تو اینست شان ما

4 بر حال ما ز غیر تو لطفی نمی رسد غیر تو نیست واقف راز نهان ما

1 ای بسته دانش تو زبان سوآل ما ناکرده شرح پیش تو معلوم مآل ما

2 شام و سحر تصور آثار صنع تست نقش نگار خانه خواب و خیال ما

3 درک حقیقت تو محالست بر خیال این آرزو کجا و خیال محال ما

4 داریم حال بد ز مآل فعال بد ما را بحال ما نگذارد فعال ما

1 زهی فیض وجود از پرتو ذات تو عالم را کمال قدر تو برداشته از خاک آدم را

2 شب معراج تعظیم تو ثابت گشته بر انجم بچرخ آورده ذوق پای بوست عرش اعظم را

3 رخت کرده شب معراج را از روز روشن تر ز اشهب بگذرانده عزم اقبال تو ادهم را

4 نباشد هیچ صاحب وحی را توفیق معراجت حریم قرب او ادنا مشخص کرده محرم را

1 بکه نسبت کنم آن سرو صنوبر قد را انه اعظم من کل عظیم قدرا

2 می نماید بر او نیک بدیهای رقیب این نه نیک است که او نیک نداند بد را

3 حد اظهار الم نیست مرا پیش بتان بکه اظهار کنم این الم بی حد را

4 مسند عشق ز من بیشتر این پایه نداشت اشک من سر بگردون سر این مسند را

1 مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را

2 بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته شیدایی صبا بر هم مزن جمعیت دلهای شیدا را

3 دلم را کرد از زهر غم افلاک دوران پر بیک جام شکسته کرد خالی هفت مینا را

4 ملک را نیست چون خورشید رخسار تو زیبایی عیانست این نمی پوشد کسی رخسار زیبا را

1 چو از غم کنم چاک پیراهنم را ز مردم کند اشک پنهان تنم را

2 چه سان با قد خم کنم عزم کویش گرفتست خار مژه دامنم را

3 غمت دانه ها می فشاند ز چشمم بباد فنا می دهد خرمنم را

4 نیامد ز دست تو ای من غلامت که در طوق ساعد کشی گردنم را

1 ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا

2 فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه چو میل سرمه بخاک سیه نشاند مرا

3 تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم سرشگ آب بر آتش نمی فشاند مرا

4 جهانی از پی نظاره بر سرم شده جمع نگه کنید که سودا کجا رساند مرا

1 چه گونه فاش نگردد غم نهانی ما بشرح حال زبانیست بی زبانی ما

2 برون مباد زمانی ز جان ما غم یار که در بلا غم یارست یار جانی ما

3 در سرشک بپای تو ریختیم و خوشیم که صرف راه تو شد نقد زندگانی ما

4 شکست بار غمت قد ما چه سنگ دلی که هیچ رحم نکردی به ناتوانی ما

1 بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را

2 غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را

3 شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم بهر چشمی که دوران توتیا سازد غبارم را

4 ره رسوایی از فرهاد و مجنون یافتم خالی ز خار و خس زمانه پاک کرده رهگذارم را

آثار فضولی بغدادی

42 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی