1 طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست طوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست
2 ای خوش آن مردم که بهر قوت نور نظر در نظر او را مدام آن قبله حاجت رواست
3 ای خوش آن طالب که در هنگام حاجت خواستن خاک راه کربلا در چشم او چون توتیاست
4 ای خوش آن زایر که او را در چنان حاجت گهی گه نماز بی رعونت گه نیاز بی ریاست
1 هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است متصل نقش جمال دوست بر لوح دل است
2 طالب و مطلوب را از هم جدایی نیست لیک در طریق دوست آثار تعلق حایل است
3 احتمالی نیست حرمان را درین ره مطلقا طالب محروم گویا در تردد کاهل است
4 روح را ماییم مانع از عروج عرش قرب ور نه این علوی باصل خود جبلی مایل است
1 سجده خاک نجف مرغوب اهل عالم است چون نباشد سجده گه جایی که خاکش آدم است
2 قدر خواهی سیر صحرای نجف کن کز شرف بام رفعت را صفوف نقش ریکش سلم است
3 فیض جویی روی نه بر ریک دریای نجف کز صفا هر ذره اش سر چشمه صد زمزم است
4 هست زینت بخش صحرای نجف خطهای ریک یا طراز مهد حیدر گشته نقش ارقم است
1 مدار هفته دوران که نفع او ضررست نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست
2 منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست
3 گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان که بحر را صد ازین قطره در کنار و برست
4 مگو که جمع گهر تلخ کامیم ببرد که تلخ کامیم از گرد گردن گهرست
1 مردم این ملک را حق نعمتی از غیب داد شکر این نعمت بباید کرد تا گردد زیاد
2 شکر لله کز فروغ آفتاب اوج دین چون سواد دیده کسب روشنی کرد این سواد
3 پیش ارباب نظر زیبد اگر زین روشنی نام باشد بقعه بغداد را عین البلاد
4 شرع را تجدید رونق داد رأفت پیشه باز بر رخسار ملک ایزد در رحمت گشاد
1 نوبهارست جهان رونق دیگر دارد باغ را شمع رخ لاله منور دارد
2 ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم چون ننازد نعم غیر مکرر دارد
3 شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک چون تفاخر نکند این همه زیور دارد
4 می زند خنده گل و باد برو طعنه زنان که چرا خنده بعالم نزند زر دارد
1 باز گلزار صفای رخ جانان دارد هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد
2 دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن این که دل را نرسد ذوق چه امکان دارد
3 بشنو زمزمه مرغ خوش الحان و مگو که چرا شاهد گل چاک گریبان دارد
4 چه کند گر نکند چاک گریبان از شوق گوش بر زمزمه مرغ خوش الحان دارد
1 گل آمد باز گلشن فکر لطف از جنان دارد زمین از سبزه نو حیز رنگ آسمان دارد
2 فکنده در چمن آب روان بر پیچ و خم راهی چمن با آب حکم آسمان و کهکشان دارد
3 ز برک لاله هر دم قطره قطره می چکد شبنم چو محبوبان گلرخ لاله لعل درفشان دارد
4 ربوده آب چون آیینه عکس غنچه از گلبن چو خوبان سمنبر آب شکل دلستان دارد
1 بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
2 بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
3 مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل ز برگ آن رخت زر بفت که . . .ان شد
4 ز وی سیم فراوان شکوفه شد نهان حالا خزان بگشاد بر عالم خزانه زر فراوان شد