6 اثر از قصاید در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قصاید در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی

1 السلام ای ساکن محنت سرای کربلا السلام ای مستمند و مبتلای کربلا

2 السلام ای هربلای کربلا را کرده صبر السلام ای مبتلای هر بلای کربلا

3 السلام ای بر تو خار کربلا تیغ جفا السلام ای کشته تیغ جفای کربلا

4 السلام ای متصل با آب چشم و آه دل السلام ای خسته آب و هوای کربلا

1 هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است متصل نقش جمال دوست بر لوح دل است

2 طالب و مطلوب را از هم جدایی نیست لیک در طریق دوست آثار تعلق حایل است

3 احتمالی نیست حرمان را درین ره مطلقا طالب محروم گویا در تردد کاهل است

4 روح را ماییم مانع از عروج عرش قرب ور نه این علوی باصل خود جبلی مایل است

1 خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست

2 یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست

3 نیست زخمی که درین فصل نیابد مرهم سبزه طرف چمن نسخه جلاب شفاست

4 تا صداعی نکشد کوه ز نالیدن سیل صبح بر صحن فلک بهر همین صندل ساست

1 نوبهارست جهان رونق دیگر دارد باغ را شمع رخ لاله منور دارد

2 ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم چون ننازد نعم غیر مکرر دارد

3 شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک چون تفاخر نکند این همه زیور دارد

4 می زند خنده گل و باد برو طعنه زنان که چرا خنده بعالم نزند زر دارد

1 باز گلزار صفای رخ جانان دارد هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد

2 دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن این که دل را نرسد ذوق چه امکان دارد

3 بشنو زمزمه مرغ خوش الحان و مگو که چرا شاهد گل چاک گریبان دارد

4 چه کند گر نکند چاک گریبان از شوق گوش بر زمزمه مرغ خوش الحان دارد

1 کشید شاهد گل را صبا ز چهره نقاب نقاب روی زمین گشت سبزه سیراب

2 محذرات سراپرده بطون عصون زدند آتش نهضت بپردهای حجاب

3 ز خار گل نکشد منت از پی تمکین کنونکه یافت قبول نظاره احباب

4 بس است خیمه گل را همین که از هر سو کمند مد شعاع بصر شدست طناب

1 مدار هفته دوران که نفع او ضررست نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست

2 منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست

3 گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان که بحر را صد ازین قطره در کنار و برست

4 مگو که جمع گهر تلخ کامیم ببرد که تلخ کامیم از گرد گردن گهرست

1 مردم این ملک را حق نعمتی از غیب داد شکر این نعمت بباید کرد تا گردد زیاد

2 شکر لله کز فروغ آفتاب اوج دین چون سواد دیده کسب روشنی کرد این سواد

3 پیش ارباب نظر زیبد اگر زین روشنی نام باشد بقعه بغداد را عین البلاد

4 شرع را تجدید رونق داد رأفت پیشه باز بر رخسار ملک ایزد در رحمت گشاد

1 تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است دل ز غم مضطرب و دیده بخونابه تر است

2 آب چشم نگر و خون دلم ده که مرا دل بلای دگر و دیده بلای دگراست

3 تا مرا سوخت غمت پاک ز خاکستر من دیده اهل نظر طالب کحل بصر است

4 اثر آتش عشق است درین خاکستر من گر شود کحل دهد نور بصر زان اثر است

1 هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت

2 طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک تبسم تو مرا باز در گمان انداخت

3 من و ترا ز حسد غالبا نخواست بهم قضا که تفرقه هجر در میان انداخت

4 گهی که وصل تو جستم هزار خار بلا فلک براه من زار ناتوان انداخت

آثار فضولی بغدادی

6 اثر از قصاید در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی