1 ماییم درد پرور دنیای بی وفا با درد کرده خوشده مستغنی از دوا
2 هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب هر جا که دیده خط زده بر نسخه شفا
3 مطلق وفا ندیده ز ابنای روزگار بر خود در آرزوی وفا کرده صد جفا
4 وحشت گزیده از همه عالم چه جای غیر با خویش هم نگشته درین وحشت آشنا
1 منم ندیده ز ابنای روزگار وفا ولی کشیده ز هر یک هزار گونه جفا
2 منم چشیده بسی زهر غم ز بیدردان بدرد مرده و لب ناگشوده بهر دوا
3 منم کشیده قدم از بساط آزادی اسیر دام غم و مبتلای بند و بلا
4 نبود روز غمم همدمی بجز ناله ز ضعف قالبم آن نیز گشت ناپیدا
1 نیست اهل درد را جز درگهت دارالشفا بی دوا دردی کزین درگه نمی یابد دوا
2 بود بی دردی مرا مانع ز ذوق وصل او بنده دردم که شد سوی تو دردم رهنما
3 نیست جز ما دردمندی کز تو درمانی نیافت غالبا واقف نه از دردمندیهای ما
4 درد ما را می دهد درمان لب لعلت مگر کرده در حکمت ارسطوی زمان را اقتدا
1 السلام ای ساکن محنت سرای کربلا السلام ای مستمند و مبتلای کربلا
2 السلام ای هربلای کربلا را کرده صبر السلام ای مبتلای هر بلای کربلا
3 السلام ای بر تو خار کربلا تیغ جفا السلام ای کشته تیغ جفای کربلا
4 السلام ای متصل با آب چشم و آه دل السلام ای خسته آب و هوای کربلا
1 کشید شاهد گل را صبا ز چهره نقاب نقاب روی زمین گشت سبزه سیراب
2 محذرات سراپرده بطون عصون زدند آتش نهضت بپردهای حجاب
3 ز خار گل نکشد منت از پی تمکین کنونکه یافت قبول نظاره احباب
4 بس است خیمه گل را همین که از هر سو کمند مد شعاع بصر شدست طناب
1 تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است دل ز غم مضطرب و دیده بخونابه تر است
2 آب چشم نگر و خون دلم ده که مرا دل بلای دگر و دیده بلای دگراست
3 تا مرا سوخت غمت پاک ز خاکستر من دیده اهل نظر طالب کحل بصر است
4 اثر آتش عشق است درین خاکستر من گر شود کحل دهد نور بصر زان اثر است
1 هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت
2 طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک تبسم تو مرا باز در گمان انداخت
3 من و ترا ز حسد غالبا نخواست بهم قضا که تفرقه هجر در میان انداخت
4 گهی که وصل تو جستم هزار خار بلا فلک براه من زار ناتوان انداخت
1 روی الم باز سوی کربلاست رغبت بیمار بدارالشفاست
2 گرد ره بادیه کربلا مخبر مظلومی آل عباست
3 زین سبب از دیده اهل نظر اشک فشاننده تر از توتیاست
4 ذکر لب تشنه شاه شهید شهد شفای دل بیمار ماست
1 خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست
2 یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست
3 نیست زخمی که درین فصل نیابد مرهم سبزه طرف چمن نسخه جلاب شفاست
4 تا صداعی نکشد کوه ز نالیدن سیل صبح بر صحن فلک بهر همین صندل ساست
1 باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست
2 آنچه فصل است تحریک نسیم سحری همه جا فیض رسان و همه را روح فزاست
3 روش ابر بر اوراق گوهر ریز جنبش باد بر اطراف چمن غالیه ساست
4 اگر دیده دل هست قدم نه در باغ حقه غنچه بدست آر که پر شهد و شفاست