گر به تیغت میزند گردن از فروغی بسطامی غزل 24
1. گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
که آتش نمرود گلشن گشت ابراهیم را
1. گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
که آتش نمرود گلشن گشت ابراهیم را
1. جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را
1. ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
تیره بخت آن که بدین صف نسپارد جان را
1. تا لعل تو باده داده یاران را
بس توبه شکسته توبه کاران را
1. به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
که تا هستیم بشناسیم از کافر مسلمان را
1. دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را
تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
1. در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را
1. بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
لب فرهاد نبوسید لب شیرین را
1. من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را
تو نهفته ای در لب خندههای شیرین را
1. چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را
که شاهی افکند بر صعوهٔ بیچاره شاهین را
1. جستیم راه میکده و خانقاه را
لیکن به سوی دوست نجستیم راه را
1. غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را
دوست دارند این دو کوکب ناصرالدین شاه را