نازم خدنگ غمزهٔ آن دلپذیر از فروغی بسطامی غزل 13
1. نازم خدنگ غمزهٔ آن دلپذیر را
کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را
1. نازم خدنگ غمزهٔ آن دلپذیر را
کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را
1. میفشان جعد عنبر فام خود را
ببین دلهای بی آرام خود را
1. اگر مردان نمی بردند امتحانش را
نمی دانم که بر میداشت این بار گرانش را
1. چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
1. باعث مردن بلای عشق باشد مرا
راجت جان من آخر آفت جان شد مرا
1. طالب جانان به جان خریده الم را
عاشق صادق کرم شمرده ستم را
1. تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را
1. گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا
1. شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا
1. وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا
تا بخربندی ستاند جان غمگین مرا
1. ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
تا سحر پیمانه پر کردی و کم دادی مرا