1 ای فیض بیا که عزم می خانه کنیم پیمان شکنیم و می بپیمانه کنیم
2 دل در ره عشوههای ساقی فکنیم جان در سر غمزهای جانانه کنیم
1 نبکست بکس بخویش نیکی کردن آزار کسست خویشتن آزردن
2 القصه بخویش میکنی آنچه کنی نیکی و بدی بکس نشاید کردن
1 ای فیض بس است آنچه خواندی بس کن از هیچ فن اندرز نماندی بس کن
2 تا قوت گفتگوی بودت گفتی اکنون که ز گفتگوی ماندی بس کن
1 ای فیض بیا بجانب حق رو کن این روی و ریای خلق را یکسو کن
2 کاری که بمیزان خدا ناید راست بر هم زن و با جهانیان بکرو کن
1 شادی و طرب بغمسرائی میکن تحصیل نوا به بینوائی میکن
2 بنشین چه ترا برگ شود بی برگی بر مسند فقر پادشاهی میکن
1 مهرت سرشته حق در آب و گل من جا کرده چه جان بتن در آب و گل من
2 از مهر علی و مهر اولاد علی است محصول دو عالم من و حاصل من
1 مستم ز ندای لا اله الا هو هستم ز برای لا اله الا هو
2 این مستی من ز لا اله الا هو جانم بفدای لا اله الا هو
1 دیدیم جمال لا اله الا الله دیدیم جلال لا اله الا الله
2 از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم جستیم وصال لا اله الا الله
1 ای فیض بسی موعظه گفتی گفتی بس گوهر بینظیر سفتی سفتی
2 یک خفته ز گفته تو بیدار نشد احسنت کزین فسانه گفتی خفتی
1 یا رب جان را غذای دانش دادی دل را دادی ز فیض دانش شادی
2 توفیق عمل بعلم هم نیز بده آن هم تو معید نعم و هم بادی