کو همت عالئی که تا پست شوم از فیض کاشانی رباعی 37
1. کو همت عالئی که تا پست شوم
کو نیستی ز خویش تا هست شوم
1. کو همت عالئی که تا پست شوم
کو نیستی ز خویش تا هست شوم
1. حیران خودم که از کجا میآیم
از بهر چه آمدم چرا میآیم
1. از نور نبی واقف این راه شدیم
وز مهر علی عارف الله شدیم
1. از شرم گناه شاید از خون گریم
از ابر بهار بر خود افزون گریم
1. ای فیض بیا که عزم می خانه کنیم
پیمان شکنیم و می بپیمانه کنیم
1. نبکست بکس بخویش نیکی کردن
آزار کسست خویشتن آزردن
1. ای فیض بس است آنچه خواندی بس کن
از هیچ فن اندرز نماندی بس کن
1. ای فیض بیا بجانب حق رو کن
این روی و ریای خلق را یکسو کن
1. شادی و طرب بغمسرائی میکن
تحصیل نوا به بینوائی میکن
1. مهرت سرشته حق در آب و گل من
جا کرده چه جان بتن در آب و گل من
1. مستم ز ندای لا اله الا هو
هستم ز برای لا اله الا هو
1. دیدیم جمال لا اله الا الله
دیدیم جلال لا اله الا الله