1 از صحبت خلق سخت دلتنگ شدم وز دمها چون آینه در زنگ شدم
2 بس نام نکوی بی مسمی دیدم از نام نکوی خویش در ننگ شدم
1 اینجا پاداش هر چه کردم دیدم اینجا محصول هرچه کشتم دیدم
2 موقوف قیامت نیم اینجا همه شد اعمال و جزا بیکدیگر سنجیدم
1 دیدم دیدم که هرچه کردم کردم دیدم دیدم که هرچه کشتم چیدم
2 از چهره جان غبار تن چون رفتم دیدم دیدم که پای تا سر دیدم
1 یکچند بگرد خویشتن گردیدم یکچند ز این و آن خبر پرسیدم
2 آخر بدر خویش بدیدم مقصود دیدم دیدم که آخرین در دیدم
1 در بحث بسی بگفتگو پیچیدم بس قشر سخن شنیدم و فهمیدم
2 چون مغر رسید و سر بیگانه نداشت خود گفتم و خود شنیدم و خود دیدم
1 کی باشد و کی بحال خود پردازم کی باشد و کی جهاز عقبی سازم
2 کی باشد و کی ز خویش بیگانه شوم کی باشد و کی تن و روان در بازم
1 کو همت عالئی که تا پست شوم کو نیستی ز خویش تا هست شوم
2 کی میگذرد بعاقلی عمر عزیز ای عشق بیار باده تا مست شوم
1 حیران خودم که از کجا میآیم از بهر چه آمدم چرا میآیم
2 خواهم بکجا رفت چه از مردودی نی دوزخ و نی بهشت را میشایم
1 از نور نبی واقف این راه شدیم وز مهر علی عارف الله شدیم
2 چون پیروی نبی و آلش کردیم ز اسرار حقایق همه آگاه شدیم
1 از شرم گناه شاید از خون گریم از ابر بهار بر خود افزون گریم
2 اشگی باید که نامهام شسته شود چون عمر وفا نمیکند چون گریم