1 ن را در اشگ شست و شو باید کرد دلرا از غیر رفت و رو باید کرد
2 چون پاک شود و جودش از آلایش آنگه جانرا نثار او باید کرد
1 با وصل تو دست در کمر نتوان کرد با درد فراق هم بسر نتوان کرد
2 چون چارهٔ کار غیر بیتابی نیست جز ناله و آه بیاثر نتوان کرد
1 ای خسته ترا آن سر کو میسازد زان لب دشنام رو برو میسازد
2 لب میدهدت شفا ز بیماری چشم درد او را دوای او میسازد
1 این گلشن دهر عاقبت گلخن شد هر دوست که بود جز خدا دشمن شد
2 جز مهر خدای هرچه در دل کشتم حاصل اندوه و دانه صد خرمن شد
1 ایمان درست عشق کیشان دارند هرچند که ظاهری پریشان دارند
2 مفتاح حقایقی که میجوئی فیض زیشان غافل مشو که ایشان دارند
1 شادم که غمت همره جان خواهد بود عشقت با دل در آنجهان خواهد بود
2 هجران تو با کالبدم خواهد ماند وصل تو حیات جاودان خواهد بود
1 دیدم دیدم که هر چه دیدم حق بود دیدم دیدم که دید دیدم حق بود
2 دیدم دیدم که می شنیدم از حق دیدم دیدم که آن شنیدم حق بود
1 با رب تو مرا بخواهش من مگذار جان را بهوای طاعت تن مگذار
2 جان صاف کش میکده تقدیس است معتاد صفا بدردی من مگذار
1 در گوشهٔ انزوا خزیدن خوش تر پیوند ز غیر حق بریدن خوشتر
2 ای فیض مکن علاج گوشت ز نهار کافسانه دهر ناشنیدن خوشتر
1 زین دار فنا پای کشیدن خوشتر پیوند ز این و آن بریدن خوشتر
2 دل کردن از اندیشهٔ دنیا خالی در عاقبت کار رسیدن خوشتر