یار بما نکرد صبر و شکیب را از فیض کاشانی غزل 512
1. یار بما نکرد صبر و شکیب را وداع
ناله ما اثر نکرد صبر و شکیب را وداع
1. یار بما نکرد صبر و شکیب را وداع
ناله ما اثر نکرد صبر و شکیب را وداع
1. بر سر خستهات بیا دم نزع
تا ترا سر نهم بپا دم نزع
1. ایاک ادعوا انت السمیع
ایاک ارجوا انت الشفیع
1. عشق بر اکوان محیطست و وسیع
عشق در عالم مطاع است و مطیع
1. هرکه جا داد او رسوم اهل دنیا در دماغ
از شراب خون دل هر دم کشد چندین ایاغ
1. جان اسیر محنت و غم دل قرین درد و داغ
بیدماغم بیدماغم بیدماغم بیدماغ
1. ز عشق تو نرهیدم که گفت رست دروغ
چرا کنند چنین تهمتی بدست دروغ
1. هر چه نبود سخن یار دروغ است دروغ
جز حدیث لب دلدار دروغ است دروغ
1. هی نیاری بر زبان حرف دروغ
حیف باشد زان دهان حرف دروغ
1. گذشت عمر و نکردیم هیچ کار دریغ
نه روزگار بماند و نه روزگار دریغ
1. بهرزه شیفته شد دل بهر خیال دریغ
نبرد ره بتماشای آن جمال دریغ
1. ز عشق جوی شرف
بغیر عشق نباشد رهی بهیچ طرف