تن را بگداز در ره عشق از فیض کاشانی غزل 535
1. تن را بگداز در ره عشق
جان را در باز در ره عشق
...
1. تن را بگداز در ره عشق
جان را در باز در ره عشق
...
1. زنده آن سر کو بود سودای عشق
حبذا آن دل که باشد جای عشق
...
1. در جهان افگندهٔ غوغای عشق
عالمی را کردهٔ شیدای عشق
...
1. عشق است اصل بندگی من بنده و مولای عشق
عشق است آب زندگی من بنده و مولای عشق
...
1. هم توئی راحت جانم ای عشق
هم توئی درد و غمانم ای عشق
...
1. بوی گلزار هوست قصه عشق
میبرد سوی دوست قصهٔ عشق
...
1. درد دل مرا نکند به دوای خلق
بیماری خدای بهست از شفای خلق
...
1. عاشق که بود غلام معشوق
سرمست علیالدوام معشوق
...
1. ارانی اراک و لست اراک
ارانی سواک و لست سواک
...
1. الهی الهی فقیر اتاک
ولا یرتجی من لدنک سواک
...
1. ذاب قلبی من اشتیاق لقاک
حسرت وصل میبریم بخاک
...
1. بهوای تو میشویم هلاک
وز برای تو میشویم هلاک
...