چو آن نامه نزدیک از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 24
1. چو آن نامه نزدیک خسرو رسید
زپیوستن آگاهی نو رسید
...
1. چو آن نامه نزدیک خسرو رسید
زپیوستن آگاهی نو رسید
...
1. چو خورشید گردنده بیرنگ شد
ستاره به برج شباهنگ شد
...
1. بدو گفت قیصر که جاوید زی
که دستور شاهنشهان را سزی
...
1. وزان پس چو دانست کامد سپاه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
...
1. بهشتم بیاراست خورشید چهر
سپه را بکردار گردان سپهر
...
1. چوآمد به بهرام زین آگهی
که تازه شد آن فر شاهنشهی
...
1. بیامد به نزدیک چوبینه مرد
شنیده سخنها همه یادکرد
...
1. چوخورشید برزد سراز تیره کوه
خروشی برآمد زهر دو گروه
...
1. چو بر زد ز دریا درفش سپید
ستاره شد از تیرگی ناامید
...
1. هم آنگه ز کوه اندر آمد سپاه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
...
1. چو خورشید روشن بیاراست گاه
طلایه بیامد ز نزدیک شاه
...