چنان بد که گودرز از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 25
1. چنان بد که گودرز کشوادگان
همی رفت با گیو و آزادگان
...
1. چنان بد که گودرز کشوادگان
همی رفت با گیو و آزادگان
...
1. بیامد جهاندار با تیغ تیز
سری پر ز کینه دلی پر ستیز
...
1. چو با ایمنی گشت کاووس جفت
همه راز دل پیش یزدان بگفت
...
1. بر این گونه تا سالیان گشت شست
جهان شد همه شاه را زیردست
...
1. شب و روز یک هفته بر پای بود
تن آنجا و جانش دگر جای بود
...
1. چو یک هفته بگذشت ننمود روی
برآمد یکی غلغل و گفتگوی
...
1. جهاندار شد پیش برتر خدای
همی خواست تا باشدش رهنمای
...
1. سر هفته را زال و رستم به هم
رسیدند بیکام دل پر ز غم
...
1. چو بشنید خسرو ز دستان سخن
یکی دانشی پاسخ افگند بن
...
1. غمی شد دل ایرانیان را ز شاه
همه خیره گشتند و گم کرده راه
...