1 چو خورشید برزد سر از برج گاو ز هامون برآمد خروش چکاو
2 تبیره برآمد ز هر دو سرای همان ناله بوق با کرنای
3 ز گردان شمشیرزن سی هزار بیاورد جهن از در کارزار
4 چو خسرو بر آن گونه بر دیدشان بفرمود تا قارن کاویان
1 چو روشن شد آن چادر لاژورد جهان شد به کردار یاقوت زرد
2 نشست از بر اسب جنگی پشنگ ز باد جوانی سرش پر ز جنگ
3 به جوشن بپوشید روشن برش ز آهن کلاه کیان بر سرش
4 درفشش یکی ترک جنگی به چنگ خرامان بیامد به سان پلنگ
1 چو خورشید برزد سر از برج گاو ز هامون برآمد خروش چکاو
2 تبیره برآمد ز هر دو سرای همان ناله بوق با کرنای
3 ز گردان شمشیرزن سی هزار بیاورد جهن از در کارزار
4 چو خسرو بر آن گونه بر دیدشان بفرمود تا قارن کاویان
1 چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت سپهر از بر کوه ساکن بگشت
2 سپهدار ترکان بنه بر نهاد سپه را همه ترگ و جوشن بداد
3 طلایه بفرمود تا ده هزار بود ترک برگستوان ور سوار
4 چنین گفت با لشکر افراسیاب که من چون گذر یابم از رود آب
1 وز آن سوی گنگ اندر افراسیاب به رخشنده روز و به هنگام خواب
2 همی گفت با هرکه بد کاردان بزرگان بیدار و بسیاردان
3 که اکنون که دشمن به بالین رسید به گنگ اندرون چون توان آرمید
4 همه برگشادند گویا زبان که اکنون که نزدیک شد بد گمان
1 بفرمود تا پیش او شد دبیر بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
2 نبشتند نامه به کاووس شاه چنانچون سزا بود زان رزمگاه
3 سر نامه کرد از نخست آفرین ستایش سزای جهان آفرین
4 دگر گفت شاه جهانبان من پدروار لرزیده بر جان من
1 وز آن سوی گنگ اندر افراسیاب به رخشنده روز و به هنگام خواب
2 همی گفت با هرکه بد کاردان بزرگان بیدار و بسیاردان
3 که اکنون که دشمن به بالین رسید به گنگ اندرون چون توان آرمید
4 همه برگشادند گویا زبان که اکنون که نزدیک شد بد گمان
1 دو هفته بر این گونه شادان بزیست که داند که فردا دلافروز کیست
2 سیم هفته کیخسرو آمد به گنگ شنید آن غو نای و آوای چنگ
3 بخندید و برگشت گرد حصار بماند اندر آن گردش روزگار
4 چنین گفت کان کو چنین باره کرد نه از بهر پیکار پتیاره کرد
1 دگر روز چون خور برآمد ز راغ نهاد از بر چرخ زرین چراغ
2 خروشی برآمد بلند از حصار پر اندیشه شد زان سخن شهریار
3 همانگه در دژ گشادند باز برهنه شد از روی پوشیده راز
4 بیامد ز دژ جهن باده سوار خردمند و بادانش و مایه دار
1 چو از جهن پیغام بشنید شاه همی کرد خندان بدو بر نگاه
2 به پاسخ چنین گفت کای رزمجوی شنیدیم سر تا سر این گفت و گوی
3 نخست آن که کردی مرا آفرین همان باد بر تخت و تاج و نگین
4 درودی که دادی ز افراسیاب بگفتی که او کرد مژگان پر آب