وز آن پس برآمد از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 17
1. وز آن پس برآمد ز لشکر خروش
زمین و زمان شد پر از جنگ و جوش
1. وز آن پس برآمد ز لشکر خروش
زمین و زمان شد پر از جنگ و جوش
1. به ره کنده پیش و پس اندر سپاه
پس کنده با لشکر و پیل شاه
1. بفرمود تا پیش او شد دبیر
بیاورد قرطاس و چینی حریر
1. وز آن پس بیامد خرامان دبیر
بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
1. فرستادهٔ شاه چون بازگشت
همه شهر مکران پرآواز گشت
1. پس آگاهی آمد به افراسیاب
که شاه جهاندار بگذاشت آب
1. به جیحون گذر کرد بر سوی بلخ
چشیده ز گیتی بسی شور و تلخ
1. از آن پس چنان بد که افراسیاب
همی بود هر جای بیخورد و خواب