به از فایز ترانهی فایز بر اساس نسخهای دیگر 1
1. به ما هجرت چو رستم در عتابست
چو توران ملک صبرم زان خرابست
...
1. به ما هجرت چو رستم در عتابست
چو توران ملک صبرم زان خرابست
...
1. نه چشم است آن که چشمانش ندیدهست
نه گوش است آن که صوتش ناشنیدهست
...
1. بهشت است این زمین یا کوی یار است
که خاکش نافه مشک تتار است
...
1. تو سروی آن پریرخ سرو ناز است
تو خوبی او زخوبی بی نیاز است
...
1. انیس من به جز آه سحر نیست
غذای من به جز خون جگر نیست
...
1. عرق بر چهره یا بر گل گلابست
و یا پروین به دور ماهتابست
...
1. بیا جانا نشین با ما بگو راست
گهی کج می نهی زلفت گهی راست
...
1. بت زورق نشینم در امان باد
خدایت در بلاها حفظ جان باد
...
1. بتی کز ناز پا بر دل گذارد
ستم باشد که پا بر گل گذارد
...
1. به دل گفتم مکن این قدر فریاد
که اندر خرمن صبر آتش افتاد
...
1. سحرگاهان که شبنم بر گل افتد
ز نو شور و فغان در بلبل افتد
...
1. به زیر ابر گیسو گردن یار
نمایان چون شفق اندر شب تار
...