1 به گل شبنم و یا خوی بر رخ یار بود جاری که در جنات انهار
2 اگر از آن عرق یک قطره فایز چکد بر تو جوان گردی به یکبار
1 نه از من سر زد ای دلبر خطایی نه از تو بود یارا بی وفایی
2 بت فایز مقدر این چنین شد چه باید کرد با حکم الهی؟
1 به دل گفتم مکن این قدر فریاد که اندر خرمن صبر آتش افتاد
2 بسوزم شمع سان فایز سراپا گهی کآن چشم شهلا آورم یاد
1 بهشت است این زمین یا کوی یار است که خاکش نافه مشک تتار است
2 اگر فایز بود مدفون آن خاک نه بیمش از سوال و نه فشار است
1 بتی کز ناز پا بر دل گذارد ستم باشد که پا بر گل گذارد
2 ز استغنای طبع دوست فایز قدم بر چشم ما مشکل گذارد
1 ز دستم رفتی ای عهد جوانی مرا شد تیره بی تو زندگانی
2 خبر داری که پیری کشت فایز دریغا باز می آمد جوانی
1 شب عید است و هر کس با عزیزش کند بازی به زلف مشک ریزش
2 بجز فایز که او یاری ندارد نشیند با دل خونابه ریزش
1 به قد طوبا، به لب کوثر، به رخ حور بدین حسن خدایی چشم بد دور
2 بت فایز ز خوبی بی نیاز است بود سر تا قدم نور علی نور
1 عرق بر چهره یا بر گل گلابست و یا پروین به دور ماهتابست
2 فشانده یار فایز نقره بر آل و یا بر آتش تر خشک آبست؟
1 در اول مستم از پیمانه کردی چو مرغی آشنا با دانه کردی
2 چو خسرو فایز آمد در جوارت چو شیرین در برویم وانکردی