1 به هر محفل که آن دلبر نشسته تو گویی حور با زیور نشسته
2 میان گلرخان دلدار فایز چو مه در مجمع اختر نشسته
1 به عارض طره سنبل فکنده ز سنبل سایه ای بر گل فکنده
2 بت فایز ز وضع و طرح رفتار نوا در قمری و بلبل فکنده
1 در اول مستم از پیمانه کردی چو مرغی آشنا با دانه کردی
2 چو خسرو فایز آمد در جوارت چو شیرین در برویم وانکردی
1 نسیم! عنبر شمیمی از کجایی؟ زما چین ختن یا از ختایی
2 به فایز این چنین جان داد این بو یقین از گیسوان یار مایی
1 نه از من سر زد ای دلبر خطایی نه از تو بود یارا بی وفایی
2 بت فایز مقدر این چنین شد چه باید کرد با حکم الهی؟
1 ز دستم رفتی ای عهد جوانی مرا شد تیره بی تو زندگانی
2 خبر داری که پیری کشت فایز دریغا باز می آمد جوانی
1 چنان زارم که از فرط نزاری نه از من ناله می آید نه زاری
2 به گوش فایز ار آید دهد جان نوای مرغ زار از مرغزاری