تا زر نباشد به از فرخی سیستانی دیوان اشعار 37
1. تا زر نباشد به قدر سرمه
تا لاد نباشد به شبه لادن
1. تا زر نباشد به قدر سرمه
تا لاد نباشد به شبه لادن
1. تا مورد سبز باشد چون زمرد
تالا سرخ باشد چون مرجان
1. تا خوید نباشد به رنگ لاله
تا خار نباشد به بوی خیرو
1. لیک نزدیک او چنان باشد
که سگ از دور می کند دوله
1. د رتنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آویخته
1. ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزمساز و گرد نستوه
1. ای دیده ها چو دیده غوک آمده برون
گویی که کرده اند گلوی ترا خبه
1. تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زردبود چون رخ مهجوران آبی
1. نامه مانی با نامه تو ژاژست
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی
1. هر چون نگرم قصه من با کرم تو
چون قصه آن اشتر و ماه است و عرابی
1. پسر آن ملکی تو که به مردی بگشاد
زعدن تا خزران و زخزران تا ککری
1. ناب است هر آن چیز که آلوده نباشد
زین روی ترا گویم کازاده نابی