1 به مهمان هوازی شاد گردم ز دست رنج و غم آزاد گردم
1 پسر آن ملکی تو که به مردی بگشاد زعدن تا خزران و زخزران تا ککری
1 میان خواجه و توو میان خواجه و من تفاوتست چنان چون میان زرو گمست
1 میدانت حربگاهست خون عدوت آب تیغ اسپر غم و شنه اسبان سماع خوش
1 تا نبود چون همای فرخ کرگس همچو نباشد به شبه باز خشین پند
1 زسر ببرد شاخ و ز تن بدرد پوست بصید گاه ز بهر زه کمان تو رنگ
1 ای کرده مرا خنده خریش همه کس مارا ز تو بس جانا مارا ز تو بس
1 د رتنور ویل بادا دشمنت از بلسک چینور آویخته
1 راست گفتی عتاب او بر من هست از بهر بردن جناب
1 از ره صورت باشد چون او گونه عنبر دارد و لادن