1 بخت شماو عز شما هر دو بر فزون وان مخالفان و بد اندیش در نهار
1 هر چون نگرم قصه من با کرم تو چون قصه آن اشتر و ماه است و عرابی
1 گهی سماع زنی گاه بر بط و گه چنگ گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا
1 دل بردو مرانیز به مردم نشمرد گفتار چه سودست چو ورغ آب ببرد
1 مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ
1 تا مورد سبز باشد چون زمرد تالا سرخ باشد چون مرجان
1 صحرای سنگ روی و که سنگلاخ را از سم آهوان و گو زنان شیار کرد
1 من چون چنان بدیدم جستم زجای خواب با هو به دست کرده بر اشتر شدم فراز
1 کاروانی بی سرا کم داد جمله بارکش کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ
1 بر شاد کام دولت رهی و بخت مطیع و فلک غلام