ای سر نامه نام تو عقل از بابافغانی شیرازی غزل 1
1. ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را
ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
1. ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را
ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
1. ای از لب تو خطبه کلام قدیم را
باعث، رسوم شرع تو امید و بیم را
1. در دل نشانم هر نفس خار تو، در گلزارها
شاید که روزی بردمد شاخ گلی زین خارها
1. به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را
چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را
1. تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را
تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را
1. ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها
سرو را در سایه ی قد تو در سر نازها
1. ای زابروی تو هر سو فتنه در محرابها
فتنه را از چشم جادوی تو در سر خوابها
1. از عمر بسی نماند ما را
بیش از نفسی نماند ما را
1. زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما
دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما
1. شکسته شد دل و شادست جان خستهٔ ما
که یار نیست جدا از دل شکستهٔ ما
1. دلگیرم از بزم طرب غمخانهای باید مرا
من عاشق دیوانهام ویرانهای باید مرا
1. کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا
یار باید تا گره از کار بگشاید مرا