حسین منصور را قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ پرسیدند لذت از عینالقضات لوایح 145
1. حسین منصور را قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ پرسیدند لذت عشق در کدام وقت کمال گیرد فرمود در آن ساعت که معشوق بساط سیاست گسترده باشد و عاشق را برای قتل حاضر کرده و این در جمال او حیران شود و گوید:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
یکیرا ازمشایخ طریقت که بوصف عشق خفته و عاشق پروانه از عینالقضات لوایح 146
1. یکیرا ازمشایخ طریقت که بوصف عشق خفته و عاشق پروانه وار در بریق انوار روی او پرواز در گرفته:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
تا عاشق را ازمعشوق طمع وصال بود هر روز بنزد وی ذلیل از عینالقضات لوایح 147
1. تا عاشق را ازمعشوق طمع وصال بود هر روز بنزد وی ذلیل تر بود ذَلَّ مَنْ طَمَعَ سر این سخن است چنانکه زلیخا تا طمع وصال یوسف میداشت هر روز از وصال دورتر بود و از فراق رنجورتر چون طمع از خودبینداخت و با محبت صرف بساخت جمال و جوانی بازیافت و با کمال کامرانی بسوی محبوب شتافت و آنچه گفتهاند بدین معنی قریب است:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
این بیچاره را رفیقی بود در علم و ورع بمرتبۀ اعلی، مشایخ از عینالقضات لوایح 148
1. این بیچاره را رفیقی بود در علم و ورع بمرتبۀ اعلی، مشایخ حرمین بروزگار او تبرک کردندی و علمای خراسان بدو تقرب نمودندی روزی او را دیدم رنجور شده و از همۀ مرتبهها دور شده از حالش پرسیدم گفتند او را باباجراتی عشق پدید آمده است و او با ایشان بزبان ایشان در گفت و شنید آمده است:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با معشوق از عینالقضات لوایح 149
1. عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با معشوق و عاشق آشنا نمیشود و همانا چون آتش است در سنگ مکمون از کمال غیرتی که با خود دارد در ظهور نمیآید و چون ظاهر میشود در هلاک عاشق که دلش محل اوست میکوشد تا باز در کمین مکون رود و جمال خود را از دیدۀ اغیار بپوشد عطاف گفت روزی گرد کعبۀ معظمه طواف میکردم و باهوای نفس مصاف میکردم آواز مخدرۀ بسمع من آمد که میگفت یا مالِکَ یَوْمِ الدّین وَالْقَضاءِ وَخالِقَ الْاَرْضِ وَالْسَّماءِ اِرْحَمْ اَهْلَ الْهَواءِ وَاسْتَقْلِهُمْ مِنْ عَظیمّ الْبَلاءِ اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ عطاف گفت در وی نگریستم او را دیدم در حسن بر صفتی که چشم جادوش بناوک غمزه جگر اصفیا خستی و عنبر گیسوش دام هوا بر پای وقت اولیا بستی:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
اگر عاشق را از معشوق طلب بر و نوال بود و امید کرم و افضال از عینالقضات لوایح 150
1. اگر عاشق را از معشوق طلب بر و نوال بود و امید کرم و افضال بود گویندش بر درآی و خود را از غم مفرسای هاهُنا النوالُ مَطْرُوحٌ وَبابُ الْاِجابَةِ مَفْتُوحٌ اما اگر طمعش شهود بود و یا قبل الخمود وجود بود مَریضٌ لایُعادٌ گردد مُریدٌ لایُرادُ شود هر قصه که نویسد مردود بود و هر دعا که گوید باجابت نرسد کذلک موسی سَاَلَ عن اشیاءَ وَاُجیبَ قال قداُوتیتَ سُوءً لَکَ یا موسی. فَلمّا قال مِن قَلقِ الشُّوق اَرِنی اُنظُر الیکَ قال لن ترانی .. هکذا قَهْرُ الاَحْباب هکذا قَهْرُ الاَحْبابِ.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
جان یک جام از خمخانۀ عشق بنگر بصنعت رقعۀ حدوث بر دامن از عینالقضات لوایح 151
1. جان یک جام از خمخانۀ عشق بنگر بصنعت رقعۀ حدوث بر دامن سرادق قدم میدوزد منْ اَمْر رَبّی... حرف تبعیض بیفکن که تجربه و تبعیض در عالم معنی نبود و آنچه با عالم خلق پیوندد الّا لَهُ الخَلقُ وَالْاَمْرُ... دارد او را از راه بردارد آنچه بماند اوست و این سر تأملی خواهد تا معلوم شود.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
در عشق کار چشم برونق تراست از کار دل اگر چه با یکدیگر از عینالقضات لوایح 152
1. در عشق کار چشم برونق تراست از کار دل اگر چه با یکدیگر پیوسته حسد میکنند و پیوسته از یکدیگر میبرند:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
دل آتشکدهایست پر آتش شوق و حیوانی که از آتش خیزد چون از عینالقضات لوایح 153
1. دل آتشکدهایست پر آتش شوق و حیوانی که از آتش خیزد چون آنست چنانکه حیوة آن جانور بآتش است بقاء عشق ظاهر شد که سوزنده نبود روا بود که میسوزد اما برای شفای عاشق بتجدد امثال بقا مییابد:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آنچه مهتر کلیم کریم صَلَواتُ اللّه عَلیْهِ وَسَلامُهُ از عینالقضات لوایح 154
1. آنچه مهتر کلیم کریم صَلَواتُ اللّه عَلیْهِ وَسَلامُهُ در نظر اول آتش دید انَسَ مِنْ جانِبِ الطور ناراً و خطاب اِنّی اَنَا اللّه از آتش شنید دلیل دال است بر آنچه عاشق را بسوختن خود تن در میباید داد و باد رعونت از سر میبباید نهاد:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
هیچ روزی که بر عاشق گذرد مبارکتر از آن روز نبود که او از عینالقضات لوایح 155
1. هیچ روزی که بر عاشق گذرد مبارکتر از آن روز نبود که او را در نظر معشوق یابند بردار برآمده و منتظر کشف اسرار شده در آن حال که آن واصل را بردار برآوردند موحدی باو رسید پرسید مَا الْمَحَبَّةُ فَقال هذا اَوّلُ قَدَم مِنْهُ:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
سعادت باز آن روز تصور کند که صیادش بگیرد و چشمهایش از عینالقضات لوایح 156
1. سعادت باز آن روز تصور کند که صیادش بگیرد و چشمهایش بدوزد و شکارش بیاموزد و بتحقیق آنگاهمتصور گردد و پدید آید که خلائق او را برساعد پادشاه بینند بدین نسبت هیچ روزی که بربازگذرد مبارکتر از آن روز نبود که صیادش بگیرد و او دل از خود برگیرد و این رمزی بوالعجب است.
برای مشاهده کامل کلیک کنید