21 اثر از لوایح عین‌القضات همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر لوایح عین‌القضات همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عین‌القضات همدانی / لوایح عین‌القضات همدانی

لوایح عین‌القضات همدانی

در فصول پیشین نوشته‌ام که عشق یکی باشد: ,

2 بردار تعدد و تکثر تا وحدت او پدید گردد

چنانکه عاشق با کمال عجز داد عشق نتواند داد معشوق داد جمال خود نتواند داد با کمال قدرتای درویش آن معنی که او را عاشق جمال خود کرده است غالب است بنسبت خود همانا این معنی است که آتش در خرمن وجود گلگون زده است: ,

2 آن معنی قدسی که او را مفتون جمال خویش کرده است

3 جان همه عاشقان عالم از ضربت عشق ریش کرده است

محبت محبوب هم وصف لازمۀ وجود اوست زیرا که اعراض رابدرگاه او راه نباشد و محبت محب هم صفت لازمۀ اوست زیرا که در اوان وجود و ابداع در حقیقت وجود او تعبیه شده است و این سخن سر این معنی است که ارباب تحقیق گفته‌اند یُحِبُّونَهُ از آثار انوار یُحِبُهُم پدید آمده است: ,

2 اول از او بداین حکایت عشق پس بگو عشق را بدایت نیست

3 رهبر راه عشق حضرت اوست او علیمست که جز عنایت نیست

هر چیزی که هست ببلا بکاهد بنعما بیفزاید مگر عشق آتش است و هیزم او تن و جان و دل و دیدۀ عاشق، تا آن دروی نیفتد شعله برنیارد و حرارت او نیفزاید. ,

حسین منصور را قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ پرسیدند لذت عشق در کدام وقت کمال گیرد فرمود در آن ساعت که معشوق بساط سیاست گسترده باشد و عاشق را برای قتل حاضر کرده و این در جمال او حیران شود و گوید: ,

2 او بر سر قتل و من در او حیرانم کان راندن تیغش چه نکو می‌راند

یکیرا ازمشایخ طریقت که بوصف عشق خفته و عاشق پروانه وار در بریق انوار روی او پرواز در گرفته: ,

2 آن شب که مرا ازتو خیالی باشد بنگر که مرا در آن چه حالی باشد

3 در رفتن شب هزار تأخیر بود درآمدن صبح ملالی باشد

تا عاشق را ازمعشوق طمع وصال بود هر روز بنزد وی ذلیل تر بود ذَلَّ مَنْ طَمَعَ سر این سخن است چنانکه زلیخا تا طمع وصال یوسف می‌داشت هر روز از وصال دورتر بود و از فراق رنجورتر چون طمع از خودبینداخت و با محبت صرف بساخت جمال و جوانی بازیافت و با کمال کامرانی بسوی محبوب شتافت و آنچه گفته‌اند بدین معنی قریب است: ,

2 ملکست محبت تو و خلقیست منتظر این کاردولتست کنون تا کرا رسد

3 من خود کیم که صافی وصلش طمع کنم اینم نه بس که دردی دردت بمارسد

این بیچاره را رفیقی بود در علم و ورع بمرتبۀ اعلی، مشایخ حرمین بروزگار او تبرک کردندی و علمای خراسان بدو تقرب نمودندی روزی او را دیدم رنجور شده و از همۀ مرتبه‌ها دور شده از حالش پرسیدم گفتند او را باباجراتی عشق پدید آمده است و او با ایشان بزبان ایشان در گفت و شنید آمده است: ,

2 کشتگان خنجر تسلیم را هر زمان از غیب جانی دیگرست

3 عقل کی داند که این رمز از کجاست کین جماعت را زبانی دیگرست

شنیدم که یک چندی برآمد آن صاحب جمال که در ملاحت بی نظیر بود و در صباحت بی شبیه گفت دانم که از راه برخیزی اما همانا که از چاه برنخیزی وی گفت تا با خود بودم در کار خودم راه خلاص می‌طلبیدم و چون صید در دام می‌طپیدم اکنون در کار توأم و مشتاق دیدار توأم آن دلربای جان افزای برای تجربه سبوی خمر بر دوش او نهاد و چنگی طرب فزای در گوشش نهاد و باین علامت او را گرد بازار نیشابور برآورد و درین حال با خود می‌گفت: ,

عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با معشوق و عاشق آشنا نمی‌شود و همانا چون آتش است در سنگ مکمون از کمال غیرتی که با خود دارد در ظهور نمی‌آید و چون ظاهر می‌شود در هلاک عاشق که دلش محل اوست می‌کوشد تا باز در کمین مکون رود و جمال خود را از دیدۀ اغیار بپوشد عطاف گفت روزی گرد کعبۀ معظمه طواف می‌کردم و باهوای نفس مصاف می‌کردم آواز مخدرۀ بسمع من آمد که می‌گفت یا مالِکَ یَوْمِ الدّین وَالْقَضاءِ وَخالِقَ الْاَرْضِ وَالْسَّماءِ اِرْحَمْ اَهْلَ الْهَواءِ وَاسْتَقْلِهُمْ مِنْ عَظیمّ الْبَلاءِ اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ عطاف گفت در وی نگریستم او را دیدم در حسن بر صفتی که چشم جادوش بناوک غمزه جگر اصفیا خستی و عنبر گیسوش دام هوا بر پای وقت اولیا بستی: ,

2 لَها مُقْلَتا ریمِ فَلَوْ نَظَرَتْ بِها اِلی عابدِ قَد قام لِلّهِ وَابْتَهَلَ

3 لَاصْبَحَ مَشْغُوفا مُعَنِّی بِذِکْرها کانَ لَمْ یَصُمْ لِلّهِ یَوْماً وَلَمْ یُصَلِّ

وی را گفتم ای لطیفۀ لطف یزدانی وای سرمایۀ حیات جاودانی از خدای شرم نداری که پرده از پیش اسرار برداریخصوصاً در چنین جایگاه با عظمت و در چنین بارگاه با هیبت، گفت اِلَیْکَ عَنّییا عَطّافُ ترا که آتش بلا نسوخته است بلکه این آتش در کانون دلت نیفروخته است ازین سر چه خبر و ازین معنی چه اثر گفتم سَیّدی مَاالحُبُّ گفت عشق بی پایانست: ,

اگر عاشق را از معشوق طلب بر و نوال بود و امید کرم و افضال بود گویندش بر درآی و خود را از غم مفرسای هاهُنا النوالُ مَطْرُوحٌ وَبابُ الْاِجابَةِ مَفْتُوحٌ اما اگر طمعش شهود بود و یا قبل الخمود وجود بود مَریضٌ لایُعادٌ گردد مُریدٌ لایُرادُ شود هر قصه که نویسد مردود بود و هر دعا که گوید باجابت نرسد کذلک موسی سَاَلَ عن اشیاءَ وَاُجیبَ قال قداُوتیتَ سُوءً لَکَ یا موسی. فَلمّا قال مِن قَلقِ الشُّوق اَرِنی اُنظُر الیکَ قال لن ترانی .. هکذا قَهْرُ الاَحْباب هکذا قَهْرُ الاَحْبابِ. ,

آثار عین‌القضات همدانی

21 اثر از لوایح عین‌القضات همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر لوایح عین‌القضات همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی