در من نگرد یار دگربار که داند از عراقی غزل 96
1. در من نگرد یار دگربار که داند
زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟
1. در من نگرد یار دگربار که داند
زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟
1. ای دل، چو در خانهٔ خمار گشادند
مینوش، که از می گره کار گشادند
1. نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
1. نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
1. اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند
1. چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند
بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
1. باز دلم عیش و طرب میکند
هیچ ندانم چه سبب میکند؟
1. هر که او دعوی مستی میکند
آشکارا بتپرستی میکند
1. به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
1. هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟
1. تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
1. ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
شادمانی جانی که او را چون تو جانانی بود