پشت بر روزگار باید کرد از عراقی غزل 72
1. پشت بر روزگار باید کرد
روی در روی یار باید کرد
1. پشت بر روزگار باید کرد
روی در روی یار باید کرد
1. یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد
کام جان را پرشکر خواهیم کرد
1. می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد
بهر یک جرعه میت این دم روان خواهیم کرد
1. روی ننمود یار چتوان کرد
نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟
1. روی ننمود یار چتوان کرد؟
چیست تدبیر کار چتوان کرد؟
1. من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
نگوید: چون شد آخر آن دل بیمار چتوان کرد؟
1. از در یار گذر نتوان کرد
رخ سوی یار دگر نتوان کرد
1. بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد
به طعمهٔ پشه عنقا شکار نتوان کرد
1. بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد
به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد
1. چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
1. اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد
هزاران آه مشتاقان ز هر سو زار برخیزد
1. آن را که چو تو نگار باشد
با خویشتنش چه کار باشد؟