ساقی، ار جام می، دمادم نیست از عراقی غزل 37
1. ساقی، ار جام می، دمادم نیست
جان فدای تو، دردیی کم نیست
...
1. ساقی، ار جام می، دمادم نیست
جان فدای تو، دردیی کم نیست
...
1. عشق سیمرغ است، کورا دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست
...
1. دل، که دایم عشق میورزید رفت
گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت
...
1. آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت!
چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت
...
1. باز هجر یار دامانم گرفت
باز دست غم گریبانم گرفت
...
1. مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت
وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت
...
1. کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
کی آخر از فراموشی کنی یاد؟
...
1. هر که را جام می به دست افتاد
رند و قلاش و میپرست افتاد
...
1. باز دل از در تو دور افتاد
در کف صد بلا صبور افتاد
...
1. عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
...
1. عشق شوقی در نهاد ما نهاد
جان ما را در کف غوغا نهاد
...