چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟ از عراقی غزل 251
1. چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟
...
1. چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟
...
1. جانا، نظری به ما نکردی
با خویشتن آشنا نکردی
...
1. چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟
که ناگه دامن از من درکشیدی
...
1. چه کردم؟ دلبرا، از من چه دیدی؟
که کلی از من مسکین رمیدی
...
1. آمد به درت امیدواری
کو را به جز از تو نیست یاری
...
1. ای دل، بنشین چو سوکواری
کان رفت که آید از تو کاری
...
1. تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
...
1. نگارا، کی بود کامیدواری
بیابد بر در وصل تا باری؟
...
1. نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
...
1. نمیدانم چه بد کردم، که نیکم زار میداری؟
تنم رنجور میخواهی، دلم بیمار میداری
...
1. چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری
شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری
...