چو برقع از رخ زیبای خود براندازی از عراقی غزل 262
1. چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
...
1. چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
...
1. از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی
که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی
...
1. نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
دلم بیتو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی
...
1. خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشی
...
1. چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی
ندیم و مونس و یارم تو باشی
...
1. الا قم، واغتنم یوم التلاقی
و در بالکاس وارفق بالرفاقی
...
1. اندوهگنی چرا؟ عراقی
مانا که ز جفت خویش طاقی
...
1. فمالی لم اطا سبع الطباقی
و لم اصعد علی اعلی المراقی
...
1. لقد فاح الربیع و دار ساقی
وهب نسیم روضات العراق
...
1. آن جام طرب فزای ساقی
بنمود مرا لقای ساقی
...
1. جانا، ز منت ملال تا کی؟
مولای توام، دلال تا کی؟
...
1. دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی
آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی
...