ای دوست، بیا، که ما توراییم از عراقی غزل 203
1. ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
1. ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
1. بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم
نیم چون خوشدل و خرم بگرییم
1. تا کی همه مدح خویش گوییم؟
تا چند مراد خویش جوییم؟
1. شهری است بزرگ و ما دروییم
آبی است حیات و ما سبوییم
1. بگذر ای غافل ز یاد این و آن
یاد حق کن تا بمانی جاودان
1. مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان
از فراقش سخت زارم، الغیاث ای دوستان
1. مقصود دل عاشق شیدا همه او دان
مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان
1. در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان
1. رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان
1. ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان
1. ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان
1. نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان
به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان