کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو از عراقی غزل 179
1. کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
1. کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
1. دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
همه هستی تویی، فیالجمله، این و آن نمیدانم
1. با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟
1. شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
1. شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
1. نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
1. مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
1. بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
1. من آن قلاش و رند بینوایم
که در رندی مغان را پیشوایم
1. ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
1. ما دگرباره توبه بشکستیم
وز غم نام و ننگ وارستیم
1. افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم