گر چه ز جهان جوی نداریم از عراقی غزل 191
1. گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
1. گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
1. ما، کانده تو نیاز داریم
دست از تو چگونه باز داریم؟
1. من که هر لحظه زار میگریم
از غم روزگار میگریم
1. گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم
1. گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
1. ناخورده شراب میخروشیم
بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم
1. ناخورده شراب میخروشیم
خود تا چه کنیم؟ اگر بنوشیم
1. خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم
1. خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
1. تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
1. ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
1. ز دلتنگی به جانم با که گویم؟
ز غصه ناتوانم، با که گویم؟