اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی از عراقی غزل 167
1. اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
1. اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
1. در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم
از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم
1. در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم
در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم
1. آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
وآن دولت از کجا که تو بازآیی از درم؟
1. تا کی از دست تو خونابه خورم؟
رحمتی، کز غم خون شد جگرم
1. چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
1. چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر در من نگه کردی نگارم
1. بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم
1. نگارا، بیتو برگ جان ندارم
سر کفر و غم ایمان ندارم
1. هر زمان جوری ز خوبان میکشم
هر نفس دردی ز دوران میکشم
1. ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم
1. جانا، نظری که ناتوانم
بخشا، که به لب رسید جانم