باز غم بگرفت دامانم، دریغ از عراقی غزل 144
1. باز غم بگرفت دامانم، دریغ
سر برآورد از گریبانم دریغ
1. باز غم بگرفت دامانم، دریغ
سر برآورد از گریبانم دریغ
1. حبذا عشق و حبذا عشاق
حبذا ذکر دوست را عشاق
1. بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
1. بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
1. دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
1. گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
زمینیان همه دامن کشند بر افلاک
1. تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
ای مرگ، به سوی من کن آهنگ
1. در جام جهان نمای اول
شد نقش همه جهان ممثل
1. ای دیده، بدار ماتم دل
کو در خطری فتاد مشکل
1. مبند، ای دل، به جز در یار خود دل
امید از هر که داری جمله بگسل
1. خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل
تا به شادی مجلس آراید درو سلطان دل