به از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 46
1. به مقدار فرسنگی ازکوفه دور
بود معدن رامش و جای سور
1. به مقدار فرسنگی ازکوفه دور
بود معدن رامش و جای سور
1. کشان روزبانان به زنجیر در
کشیدند ده تن بر نامور
1. کشیدند زان پس دو مرد لعین
به دربار سالار نصرت قرین
1. سنان را که زی بصره بودی روان
گرفتند در قادسیه گوان
1. نگه چون سوی خوب دیدار او
فکندم گرستم زتیمار او
1. که بد آن بد اختر هم از دشمنان
بدندی به فرمانش سنگ افکنان
1. کنون ای نیوشنده بگمار هوش
بدین داستان به فرادار گوش
1. نداریم با تو سر دشمنی
نکو نیست با ما دژم، دل کنی
1. به هم چون رسیدند هردو گروه
چنان چون زپولاد و آهن، دو کوه
1. وزین سوگران کرد اخوص رکاب
سوی کوه آتش بیامد چوآب
1. هماورد جست از سپاه عراق
که نفرین ز یزدان بدان پر نفاق
1. یکی تاختن باید و دست و تیغ
همی سرفشاندن چو باران زمیغ