1 یگانه خداوند رابنده ایم به جان ودل اورا پرستنده ایم
2 که دم های بربسته ی ما گشاد هم او دادمان هر چه بایست داد
3 نخواهیم جز وی کسی را خدای جز او برجهان نیست فرمانروای
4 دراندیشه هر چت بگنجد نه اوست که او برتر ازوهم و ازگفت وگوست
1 پسین رهبر از پنج آل عبا شهید ستم شاه گلگون قبا
2 شهی پر جبریل پیراهنش به پاکی پر از روح قدسی تنش
3 هنوزش به قنداقه بد بسته پای که شد مهد او تا به عرش خدای
4 از آتش ببردند سوی فلک که پایش ببوسند خیل ملک
1 چو لشگرگه شاه اهل ولا تهی ماند در عرصه ی کربلا
2 زخویشان ویاران آن شهریار نماند اندر آن رزمگه یک سوار
3 بدانسان کزین پیش تر گفته گشت جهان نامه ی عمرشان درنوشت
4 بماند اندر آن پهنه فرخنده شاه نه پور و برادر نه یار و سپاه
1 بیامد به پیش سپاه ایستاد به اتمام حجت، زبان برگشاد
2 بفرمود: آیا در این پهندشت کسی هست کز جان تواند گذشت؟
3 کسی هست، کآید مددکار من در این بی سپاهی شود یار من؟
4 کسی هست کز خشم پروردگار بترسد، هراسد ز انجام کار؟
1 یکایک به اندوه بشمردشان همی بر زبان نام ها بردشان
2 نخستین بگفت ای گزین پور عم یل دشمن انداز و شیر دژم
3 سرافراز مردا سرا مسلما نبرده سوار بنی هاشما
4 کجایی که بینی مرا بی سپاه به گرد اندرم لشگری کینه خواه
1 پناه جهان سیدالساجدین امام چهارم شهنشاه دین
2 برون آمد از خیمه چون مه ز میغ به دستی عصا و به دستیش تیغ
3 ز بیماری افتان و خیزان همی به درد پدر اشکریزان همی
4 نوان می خرامید لبیک گوی زبان شاه گوی و روان شاه جوی
1 بیامد بر پور بیمار خویش ببوسید رویش ز اندازه بیش
2 بگفت ای روان تن پاک من دل آزرده فرزند غمناک من
3 بمان یادگار از نیاکان خویش شهنشاه، بر جای پاکان خویش
4 در این دشت نبود تو را سر نوشت شهادت که بینی بسی خوب وزشت
1 بفرمود با زینب (ع) غمزده که ای خواهر زار ماتمزده
2 برون آر آن گل عذار مرا همان کودک شیرخوار مرا
3 که شش مه به سر برده از زنده گی بود چون ستاره به رخشنده گی
4 که بینم دمی نازنین رود را به رویش دهم بوسه بدرود را
1 زتیر بداندیش چون روزگار سر آمد بدان کودک شیرخوار
2 بیامد شه دین به سوی حرم رخ از گریه پرخون دل از غم دژم
3 همه بانوان حرم را بخواند ابا کودکان در بر خود نشاند
4 همی دست بر روی هر یک بسود به بدرود ایشان زبان برگشود