1 روزی که ز تن قطع کند جان پیوند یا رب مکن این زبان جاری در بند
2 تا شکر کرم گویمت آندم که بری از بستر خاکم سوی این کاخ بلند
1 آنها که حلال زادگانند و کرام کردند نکاح دختر کرم حرام
2 از عیش مدام نام در ننگ مزن زیرا که حرامست هم این عیش مدام
1 آمد سخنم بلطف چون جانش دار ور خود همه کفرست چو ایمانش دار
2 در خلوت خاص خود بپرورده امش زنهار که از عوام پنهانش دار
1 لعل تو که آفرینش گوید همه کس درج گهر ثمینش گوید همه کس
2 تا مردم چشم من دهان تو بدید دریا دل قطره پینش گوید همه کس
1 در حال حیاتم ای بت مشکین خال هرگز نکنی یاد من مسکین حال
2 ز آنپس که شود سوخته پروانه چه سود گر شمع بر او اشک فشاند همه سال
1 در خاطرم این لطیف مصراع گذشت کاحوال جهان بسکه بانواع گذشت
2 ای بس شه با تیغ که بر اسب غرور چون باد بدست ماند و اتباع گذشت
1 ای بس که درینمقام دمها زده ایم واندر پی کام دل قدمها زده ایم
2 در وی ببد و نیک بسی شام و سحر بر دفتر اعمال ورقها زده ایم
1 ز ابروی تو و روی تو در ملک جمال حالی عجب افتاد و چگویم که چه حال
2 دیدند ز روی و ابرویت خلق جهان یک غره مه که باشد او را دو هلال
1 در خانه اگر متاع دنیا باشد در باز گذاشتن چه معنی باشد
2 چون باز نهادنش بدشواری هست پس بستن و باز رستن اولی باشد
1 تا خوی بد یار دگر سان نشود احوال دل یار بسامان نشود
2 او جان طلبد از من و من بوسه ازو او را شود این کار مرا آن نشود