1 عاشق که باو دوست بنازد مائیم آن نی که گهی یار نوازد مائیم
2 آن رند قمار خانه یا میر بساط کو در یک داو خود ببازد مائیم
1 این گنبد سبز از شفق مرجان رنگ دانی بچه ماند ایدل با فرهنگ
2 طاسیست زمردین مرصع بعقیق جامیست جهان نما پر از باده و بنگ
1 فرزند اعز محمد ایجان و دلم مقصود توئی ز هستی آب و گلم
2 در جان زده ئی چنگ و گر نه ز غمت بیم است که هر دمش ز تن بر گسلم
1 صاحب نظری خوش سخنی فرمودست بشنو که از آن مغز خرد آسودست
2 گفتست که زشت و نیک چون بر گذر است نابوده چو بوده-بوده چون نابودست
1 ای از گل تر روی تو آراسته تر وز سرو سهی قد تو پیراسته تر
2 گر ماه دو هفته رو بروی تو کنند از رشک تو هر روز شود کاسته تر
1 ای سرور عهد هرکه شمشیر تو بست شیر فلکش به زیر پالان چو خرست
2 بدخواه تو خشکمغز و گندا چو کماست وز عمر چو باد بیزنش باد به دست
1 چون اشکم ازینچشم چو جیحون بچکد بر برگ زریر آب طبر خون بچکد
2 هر شام که یاد آرم از انروی چو صبح همچون شفق از دیده من خون بچکد
1 هر زن که ز عشقبازی آری بنکاح باشد ز فساد عقل ازو چشم صلاح
2 چون با تو حرام کرد و پنداشت فلاح با غیر تو آخر آیدش وصل مباح
1 خوش باش که جز تو دگری نیست پدید وز آخرت الا خبری نیست پدید
2 امروز تمتعی ز دنیا بردار کز حالت فردا اثری نیست پدید
1 هر کو بخرد نیک ز بد بشناسند خار از گل و اطلس ز نمد بشناسد
2 باید که بکونین فرو نارد سر واینش رسد ار قیمت خود بشناسد