ای خوش آن بلبل که گلزاریش از ابن حسام خوسفی غزل 25
1. ای خوش آن بلبل که گلزاریش هست
خرمّا آن دل که دلداریش هست
...
1. ای خوش آن بلبل که گلزاریش هست
خرمّا آن دل که دلداریش هست
...
1. دلبری دارم که دل در بند زلف و خال اوست
عاشقانش را شراب از جام مالامال اوست
...
1. بیا که بوی ریاحین دمید و گل بشکفت
صبا به زلف معنبر بساط سبزه برفت
...
1. صبا حکایت زلف مرا پریشان گفت
سیاهکاری شوریده باز نتوان گفت
...
1. ای خوشا آن دم که بنشینیم رویاروی دوست
شکوه دل باز رانم یک به یک با موی دوست
...
1. شرر آتش هجران تو در سینه ماست
پرتو عکس خیال تو در آیینه ماست
...
1. مارا به غیر یاد تو اندر ضمیر نیست
دل را دگر ز صحبت جانان گریز نیست
...
1. خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست
خیال کج نرود طین سر خیال پرست
...
1. دلا بپرس که آن روشنی دیده کجاست
بهارخرم و آن سرو سر کشیده کجاست؟
...
1. قد چو سرو تو بر جویبار دیده ماست
غبار راه تو بر رهگذار دیده ماست
...
1. مپیچ در سر زلفش که سر به سر سوداست
مرو به جانب کویش که در به در غوغاست
...
1. مسلمانان دلی دارم جراحت
ندانم تا مرا زین دل چه راحت
...