نَسیِم الوَرد یَذکُرنِی از ابن حسام خوسفی غزل 13
1. نَسیِم الوَرد یَذکُرنِی حَبِیب ِ
و یُحَیینی بصَوتِ العَندَلیبِ
...
1. نَسیِم الوَرد یَذکُرنِی حَبِیب ِ
و یُحَیینی بصَوتِ العَندَلیبِ
...
1. ای ز خطت غالیه پر مشک ناب
آینه دار رخ تو آفتاب
...
1. پوشد ز زشک یلمق تو اطلس آفتاب
پیش رخ تو ذره بود واپس آفتاب
...
1. ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب
شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب
...
1. چو فیض ابر به نم لاله را کلاه بشست
بنفشه تازه شد و طرّه دوتاه بشست
...
1. خوشتر ز آستان تو ما را مقام نیست
کوی تو کم ز روضهٔ دارالسلام نیست
...
1. حقّا که به حسن تو ملک نیست
گفتم به یقین و هیچ شک نیست
...
1. حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت
یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت
...
1. هر جفایی که ممکن است ازوست
من تحمل کنم ولی نه نکوست
...
1. سنبل تر دمیده بر گل دوست
بوی گل میدمد ز سنبل دوست
...
1. دلم فریفتهٔ آن شمایل عربیست
که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبیست
...
1. مرا درد تو دایم هم نشین است
غمت پیوسته با جانم قرین است
...