8 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 غمی دارم که هرگز کم نگردد دلی داری که گرد غم نگردد

2 به جان زخم ترا مرهم که باید؟ اگر هم زخم تو مرهم نگردد

3 هنوز آن دل بود در دام عالم که او با درد تو همدم نگردد

4 ز لب صفرای من بشکن میندیش که سور هیچ کس ماتم نگردد

1 دوش دلبند من آن مهر گسل آنکه زو ماه به خوبی است خجل

2 مست و مدهوش در آمد در شهر شهر را ولوله زو شد حاصل

3 شمع در پیش و جهانی زن و مرد شد نظاره آن شمع چگل

4 دست شنگانه بر آورده ز چاک پای مستانه فرو برده به گل

1 بازار شکر لعل شکر بار تو بشکست ناموس فلک غمزه خونخوار تو بشکست

2 بازار تو تا گرم شد از زحمت عشاق بس شیشه خونی که به بازار تو بشکست

3 در راه تو خود بین نتوان بود که مه را با خوبی تو آینه در بار تو بشکست

4 جانی که مرا بود ز غم نیم شکسته یکباره ازین ناز به خروار تو بشکست

1 فراقت نیش غم ما را چنان در جان شکست ای جان که گفتی تیر جست از شست و در سندان شکست ای جان

2 ندید از کان عشق ای بت دل من گوهر وصلت که دل را با تو هم زاول گهر در کان شکست ای جان

3 چو در زلفت نهادم دل برفتی زلف بشکستی بدان تا با خم زلفت دلم یکسان شکست ای جان

4 چو تو زخمم زدی بر دل من افغان بر فلک بردم فلک را پشت و ما را دل بدین سان زان شکست ای جان

1 شمع دل را شب هجران تو سر سوخته ام مرغ جان را گه سودای تو پر سوخته ام

2 تو چه دانی که من از دست شکر خنده تو؟ چند بر مجمر غم همچو شکر سوخته ام؟

3 ای بسا روز که من پیش خیال تو چو شمع تا به شب مرده و شب تا به سحر سوخته ام

4 زان مفرح که به دل سوختگان از تو رسد شربتی ده به من آخر که جگر سوخته ام

1 هر دم به بند زلف شکاری دگر مگیر وحشی مباش با من و وحشت ز سر مگیر

2 دل گر نبود خاک تو بی سایه تو سوخت جان خاک تست از سر او سایه بر مگیر

3 گفتی که زر چه جای زرست ای بهانه جوی؟ رنگ رخم ببین و بهانه به زر مگیر

4 صد دل به غمزه بشکن و روی از وفا متاب بوسی ز لعل کم کن و تنگی شکر مگیر

1 گر ترا راحت جان می گویم آشکارا نه نهان می گویم

2 من ترا جان و دل ای عهدشکن از میان دل و جان می گویم

3 به غمم شاد شوی می دانم غم دل با تو از آن می گویم

4 گر چه گویم که دلم زان تو نیست می شنو کان به زبان می گویم

1 تا لاله ز شوخی به جهان شو در افگند از پرده بسی خسته دلان را بدر افگند

2 زلف و رخ معشوقه ما دید بعینه هر دیده که بر لاله سحرگه نظر افگند

3 هر خون که جهان خورد از آزرده دلان پار امسال زمین از جگر خویش افگند

4 خوش دل شده بود از مدد عمر که ناگه بیم اجلش خون سیه در جگر افگند

1 رخ تو قهر قمر خواهد کرد لب تو قصد شکر خواهد کرد

2 آفتاب رخ تو تیغ چو زد آسمان ماه سپهر خواهد کرد

3 کان پر گوهر یعنی دهنت طنز بر کان گهر خواهد کرد

4 زلف پر بند تو در بوالعجبی نقش بندی قمر خواهد کرد

1 کس درین دوران وفاداری نیافت یاریی بی زحمت از یاری نیافت

2 روز عالم رفت و در عالم کسی بی غمی را روز بازاری نیافت

3 هیچ عاشق بر گلی ننهاد دل تا از آن گل در جگر خاری نیافت

4 دل به جان آمد ز دست خویش از آنک مردمی در هیچ دلداری نیافت

آثار مجیرالدین بیلقانی

8 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.