رخ تو قهر قمر خواهد از مجیرالدین بیلقانی غزل 25
1. رخ تو قهر قمر خواهد کرد
لب تو قصد شکر خواهد کرد
1. رخ تو قهر قمر خواهد کرد
لب تو قصد شکر خواهد کرد
1. دلی که درد تو ارزد دوا نمیارزد
کسی که مهر تو جوید جفا نمیارزد
1. رخت عاشقان را نظر میپذیرد
لبت خستگان را شکر میپذیرد
1. دل سوختست چون به وصالت نمی رسد
جان خسته تا به صورت حالت نمی رسد
1. با سر زلف تو مرا کار به جایی نرسد
درد مرا گر تو تویی از تو دوایی نرسد
1. عقل من در عشق خواری می کشد
صبر باری بی قراری می کشد
1. مگذار که عشقت را هر مختصر اندیشد
یک گام نهد در ره صدبار براندیشد
1. مهر تو هرگز ز جانم نگسلد
یاد تو هیچ از زبانم نگسلد
1. ز عالم دلربایی بر نیامد
کزو شور و جفایی بر نیامد
1. خوش است حسن تو تا دل ز یار بستاند
چو دل ستد ز دل و جان قرار بستاند
1. جانا خبر وصل تو زی ما که رساند؟
یا قصه ما سوی تو تنها که رساند؟
1. با که گشایم نفس کاهل صفایی نماند؟
در همه روی زمین بسته گشایی نماند