1 نقد دل خود بهائی آخر سره کرد در مجلس عشق، عقل را مسخره کرد
2 اوراق کتابهای علم رسمی از هم بدرید و کاغذ پنجره کرد
1 هر تازه گلی که زیب این گلزار است گر بینی، گل و گر بچینی، خار است
2 از دور نظر کن و مرو پیش که شمع هر چند که نور مینماید، نار است
1 یک چند، میان خلق کردیم درنگ ز ایشان به وفا، نه بوی دیدیم نه رنگ
2 آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم چون آب در آبگینه، آتش در سنگ
1 آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
2 حال متکلم از کلامش پیداست از کوزه همان برون تراود که در اوست
1 کردیم دلی را که نبد مصباحش در خانهٔ عزلت، از پی اصلاحش
2 و ز «فر من الخلق» بر آن خانه زدیم قفلی که نساخت قفلگر مفتاحش
1 از ذوق صدای پایت، ای رهزن هوش وز بهر نظارهٔ تو ای مایهٔ نوش
2 چون منتظران به هر زمانی صد بار جان بر در چشم آید و دل بر در گوش
1 حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست وز سعی و طواف، هرچه کردست نکوست
2 تقصیر وی آن است که آرد دگری قربان سازد، به جای خود، در ره دوست
1 در خانهٔ کعبه، دل به دست آوردم دل بردم و گبر و بتپرست آوردم
2 زنار ز مار سر زلفش بستم در قبلهٔ اسلام، شکست آوردم
1 خو کرده به خلوت، دل غم فرسایم کوتاه شد از صحبت مردم، پایم
2 تا تنهایم، هم نفسم یاد کسی است چون هم نفسم کسی شود، تنهایم
1 ای عاشق خام، از خدا دوری تو ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو
2 تو طاعت حق کنی به امید بهشت رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو