1 دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب
2 گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟ گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب
1 آهنگ حجاز مینمودم من زار کامد سحری به گوش دل این گفتار
2 یارب، به چه روی جانب کعبه رود گبری که کلیسا از او دارد عار
1 در میکده دوش، زاهدی دیدم مست تسبیح به گردن و صراحی در دست
2 گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت: از میکده هم به سوی حق راهی هست
1 هر چند که رند کوچه و بازاریم ای خواجه مپندار که بیمقداریم
2 سری که به آصف سلیمان دادند داریم، ولی به هرکسی نسپاریم
1 یارب، تو مرا مژدهٔ وصلی برسان برهانم از این نوع و به اصلی برسان
2 تا چند از این فصل مکرر دیدن بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان
1 آن دل که تواش دیده بدی، خون شد و رفت و ز دیدهٔ خون گرفته، بیرون شد و رفت
2 روزی، به هوای عشق، سیری میکرد لیلی صفتی بدید و بیرون شد و رفت
1 غمهای جهان در دل پر غم داریم وز بحر الم، دیدهٔ پر نم داریم
2 پس حوصلهٔ تمام عالم باید ما را که غم تمام عالم داریم
1 از سبحهٔ من، پیر مغان رفت ز هوش وز نالهٔ من، فتاد در شهر خروش
2 آن شیخ که خرقه داد و زنار خرید تکبیر ز من گرفت، در میکده دوش
1 ای هست وجود تو،ز یک قطره منی معلوم نمیشود که تو چند منی
2 تا چند منی ز خود که: کو همچو منی؟ نیکو نبود منی، ز یک قطره منی
1 تا بتوانی، ز خلق، ای یار عزیز! دوری کن و در دامن عزلت آویز!
2 انسان مجازیند این نسناسان پرهیز! ز انسان مجازی، پرهیز!