1 با هر که شدم سخت، به مهر آمد سست بگذاشت مرا و عهد نگذاشت درست
2 از آب و هوای دهر، سبحانالله هر تخم وفا که کاشتم، دشمن رست
1 آن دل که تواش دیده بدی، خون شد و رفت و ز دیدهٔ خون گرفته، بیرون شد و رفت
2 روزی، به هوای عشق، سیری میکرد لیلی صفتی بدید و بیرون شد و رفت
1 فرخنده شبی بود که آن دلبر مست آمد ز پی غارت دل، تیغ به دست
2 غارت زدهام دید و خجل گشت، دمی با من ز پی رفع خجالت بنشست
1 تا شمع قلندری بهائی افروخت از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت
2 دی پیر مغان گرفت تعلیم از او و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت
1 تا منزل آدمی سرای دنیاست کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
2 خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود سالی که نکوست، از بهارش پیداست
1 حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست وز سعی و طواف، هرچه کردست نکوست
2 تقصیر وی آن است که آرد دگری قربان سازد، به جای خود، در ره دوست
1 در میکده دوش، زاهدی دیدم مست تسبیح به گردن و صراحی در دست
2 گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت: از میکده هم به سوی حق راهی هست
1 هر تازه گلی که زیب این گلزار است گر بینی، گل و گر بچینی، خار است
2 از دور نظر کن و مرو پیش که شمع هر چند که نور مینماید، نار است
1 آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
2 حال متکلم از کلامش پیداست از کوزه همان برون تراود که در اوست
1 علم است برهنه شاخ و تحصیل، بر است تن، خانهٔ عنکبوت و دل، بال و پر است
2 زهر است دهان علم و دستت شکر است هر پشه که او چشید، او شیر نر است