هر کار که هست در جهان، از باباافضل کاشانی رباعی 25
1. هر کار که هست در جهان، پیشهٔ ماست
هر شیر دلی که هست، در بیشهٔ ماست
...
1. هر کار که هست در جهان، پیشهٔ ماست
هر شیر دلی که هست، در بیشهٔ ماست
...
1. اول ز مکوّنات، عقل و جان است
و اندر پی او، نُه فلک گردان است
...
1. تا گردش گردون فلک تابان است
بس عاقل بی هنر که سرگردان است
...
1. من آن گهرم که عقل کل کان من است
و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است
...
1. چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است
ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است
...
1. هرگز بت من روی به کس ننموده است
و این گفت و شنود خلق، بر بیهوده است
...
1. هر نفس که او درد ز درمان دانست
دشخوار خرد تواند آسان دانست
...
1. بر سیر اگر نهاده ای دل، ای دوست
چون سیر به یک بار برون آی از پوست
...
1. سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست
من نیستم و هستیِ هستم همه اوست
...
1. راه ازل و ابد، زبان و سرِ توست
و آن دّر که کسی نسفت، در کشور توست
...
1. گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست
ور جامه پسندیده نشد، رشتهٔ توست
...
1. در هر برزن که بنگرم آشوبی ست
آشوب شکنجه ای و زخم چوبی ست
...