1 چون بر کشی آن بلارک گوهردار بر مرکب تازی فگنی زین افزار
2 هر موی جداگانه بر اندام سوار فریاد همی کند که : شاها ، زنهار
1 آن دل ، که ببند عشق کس بسته نبود عشق تو بیامد و ببست و بربود
2 ای ماه زرشک روی تو ناخشنود در حال دل بنده چه خواهی فرمود ؟
1 از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری در تیره شب از دیده سبل برداری
2 بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری کیمخت زمین بماه نو بنگاری
1 از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال لرزان کند اجزای زمین از زلزال
2 وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال الماس رود بجای خون از قیفال
1 ای گشته پراکنده سپاه و حشمت گرینده ندیمان و غریوان خدمت
2 بر کوس و سپاه تو ز تیمار غمت خون می بارد ز دیده شیر علمت
1 تا بود ز روی مهر لاف من و تو در خواب ندید کس خلاف من و تو
2 چون تیر شده اکنون می صاف من و تو مادر نه بهم برید ناف من و تو ؟
1 یک چند بدام عشق بودم بگداز باز این دلم آن گداز می جوید باز
2 با این دل عشق بستۀ صحبت ساز عیشیست مرا تیره و کاریست دراز
1 دل تنگم از ان جهان پیوسته .......................................
2 کی بگسلم از مهر چنان دلبندی ؟ چون هست رگ عشق بجان پیوسته
1 ای شاه ، جهان زود بکام تو شود دینار و درم زود بنام تو شود
2 آزاده بسی زود غلام تو شود دین تو سن دهر زود رام تو شود
1 هر گه که بخندد آن نگار دلبند از نقطۀ یاقوت فرو ریزد قند
2 خورشید ز رشک گوید ، ای سرو بلند چون خندیدی باز دگر بار بخند