1 ایا از ملک زادگان فخر عالم نژاد ترا ملک عالم مسلم
2 نه در طالع دشمنان تو یک عز نه اندر دل دوستان تو یک غم
3 همی پیش چشم من آید که گیتی بگیری بخنجر ، سپاری بخاتم
4 بر مح چو افعی کنی مر عدو را رگ و پی در اندام افعی و ارقم
1 باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم زبرصفحۀ جان خط معما دیدم
2 تا بر اطراف سمن گشت محقق خط او بندۀ عارض او روح معلا دیدم
3 دل من خستۀ خرماست ، که در اول کار خار بیداد ندیدم ، همه خرما دیدم
4 دیده را ابر صفت کرد کنار دریا تا بر اطراف گلش عنبر سارا دیدم
1 بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم
2 مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم
3 غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض تو رنگ او چه کنی ؟ زو بسنده کن بنسیم
4 یقین شناس که با خط مقاوت نکند رخی چو ماه تمام و تنی چو ماهی شیم
1 شاه کرده است رای زی پوشنگ هامراهش میست و ساغر و چنگ
2 گه شرابی همی خورد بشتاب گه سماعی همی کند بدرنگ
3 شادی نو کند بهر منزل مستی نو کند بهر فرسنگ
4 سفر اکنون سزد ، که روی زمین ساخت از گل نجوم هفت اورنگ
1 رخسار و قد و زلف و بناگوش یار من ما هست بر صنوبر و مشکست بر سمن
2 با ماه و با صنوبر او نور و راستی اندر سمن طراوت و در مشک اوشکن
3 این هر چهار فتنۀ دین دیده و دلند بر هر چهار من بدل و دیده مفتتن
4 قدم بنفشه وار شد و رخ بنفشه فام زان تودۀ بنفشه او بر دو نسترن
1 از هری گر سوی اوغان شوی،ای باد شمال باز گویی زهری پیش ملک صورت حال
2 گویی : آن شهر،کجا بود دل بخت بدو شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
3 بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو هم بران سان که عرب نوحه کند بر اطلال
4 جمله کاشانۀ آن شهر طلالند امروز جغد کاشانه فرو برده بر اطراف طلال
1 گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان تحویل کرده اند بباغ خدایگان
2 وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
3 نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند در نیکویی فزونی و در روشنی توان
4 گویی که بوستان بهشتست بر زمین رضوان بماه و مشتری آگنده بوستان
1 آمد رمضان بخیر مقدم دیشب بسلام خان اعظم
2 جمشید زمان سکندر وقت مقصود وجود نسل آدم
3 ای امر تو چون نفاذ تقدیر وی حکم تو چون قضای مبرم
4 از کلک تو کار مملکت راست وز سهم تو قامت فلک خم
1 میرود سنجابگون بر چرخ از دریا بخار می کند پر حواصل بر سر عالم نثار
2 مرکز خاک آهنین شد پاک و مستولی شدست بر زر گردون سرب سیما سحاب سیم بار
3 گر بود از سیم پشت هر کسی گرم ، از چه رو عالمی لرزان شدند از بیم او سیماب وار ؟
4 چرخ چرخه ، ابر پنبه ، رشتۀ باران کناغ دوک ریسی طرفه پیش آورد زال روزگار
1 چون مساعد شد زمان و چون موافق گشت یار موسم دی را توان کردن بنزهت چون بهار
2 تا بود در پیش دیده آفتاب سیم بر کی هراسد خاطر کس از سحاب سیم بار؟
3 یار را حاضر کنی ، در دی بهارت حاضرست کی بود هرگز بهاری خوشتر از دیدار یار ؟
4 با گلستان شکفته بر سر سرو بلند عشقبازی کن ، مکن یاد از گلی کاید زخار