اکنون که تر و تازه بخندید از ازرقی هروی قصیده 24
1. اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار
ما و سماع و بادۀ رنگین و زلف یار
1. اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار
ما و سماع و بادۀ رنگین و زلف یار
1. در روزگار کامروا باد و شاد خوار
شاه ملوک و صدر سلاطین روزگار
1. میرود سنجابگون بر چرخ از دریا بخار
می کند پر حواصل بر سر عالم نثار
1. چون مساعد شد زمان و چون موافق گشت یار
موسم دی را توان کردن بنزهت چون بهار
1. ای دست منت تو بمن بنده در دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
1. ای مبارک تر از ستارۀ روز
صدمۀ آفتاب صدر افروز
1. شاه کرده است رای زی پوشنگ
هامراهش میست و ساغر و چنگ
1. ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
1. ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل
جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل
1. اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال
خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال
1. ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
1. از هری گر سوی اوغان شوی،ای باد شمال
باز گویی زهری پیش ملک صورت حال