7 اثر از قصاید ازرقی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ازرقی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ازرقی هروی / قصاید ازرقی هروی

قصاید ازرقی هروی

1 ای از کمال حسن تو جزوی در آفتاب خطت کشیده دایرۀ شب بر آفتاب

2 زلف چو مشک ناب ترا بنده مشک ناب روی چو آفتاب ترا چاکر آفتاب

3 آنجا که زلف تست همه یکسره شبست و آنجا که روی تست همه یکسر آفتاب

4 باغیست چهرۀ تو که دارد بنفشه بار سرویست قامت تو که دارد بر آفتاب

1 به فال همایون و فرخنده اختر به بخت موفی و سعد موفر

2 به وقتی که هست اندر او فال خوبی به روزی که هست اندر او سعد و اکبر

3 به بزم نو، اندر سرای نو آمد خداوند فرزانه شاه مظفر

4 سخی شمس دولت ، گزین کهف امت ملک بوالفوارس ، طغانشاه صفدر

1 چه روز بود که آن ، ماهروی سیمین بر برسم تعبیه بیرون گذشت بر لشکر ؟

2 حمایلی ز زر خسروانه اندر کتف بلا رگی کهن آزموده اندر بر

3 برنگ چهرۀ من بر حمایلش کوکب چو آب دیدۀ من بر بلارگش گوهر

4 بروی ماه بر ، از تیره شب نموده نگار بسیم خام بر ، از زر پخته بسته کمر

1 عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟ که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر

2 هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر

3 بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره بر آن هر پیکری تابان ، زلعل مشکبوی افسر

4 کنون هر صورتی دارد ز رنگ زعفران جامه کنون هر پیکری دارد ز شاخ کهربا زیور

1 در قناعت و توفیق دین و مذهب راست بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟

2 برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست

3 فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را عطاست ز ایزد و دانی که آن بزرگ عطاست

4 بگاه تنگدلی غمگسار پیرانست گه فرا خروی باز مانع برناست

1 بفرخی و سعادت بخواه جام شراب که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

2 ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

3 بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری ز برگ گلبن چابک غریب گشت غراب

4 چو دست مردم غواص دست باد صبا بباغ روشن گوهر دهد ز تیره سحاب

1 عید مبارک آمدو بر بست روزه بار زان گونه بست بار که پیرار بست و پار

2 در طبع روزه دار گه آمد که هر زمان میل شراب دار کند طبع روزه دار

3 بی شک بطبع عید خوش آیدش آنکه او در باغ گل نماید و در راغ لاله زار

4 در دست ازو ستاره و دو چشم ازو فروغ در طبع ازو سخاوت و در مغز ازو بخار

1 اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال

2 با دعا و با تضرع دستها بر داشتند پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال

3 نصرة دین و دوام دولت و امن جهان صحت نفس و بقای مهتر نیکو حصال

4 هست نیکو ظاهرش ، چون هست نیکو باطنش آینه چون هست نیکو راست بنماید جمال

1 در روزگار کامروا باد و شاد خوار شاه ملوک و صدر سلاطین روزگار

2 سلطان ابوالملوک ملک ارسلان ، که چرخ ایوانش را بدیده نهادست بر کنار

3 شاهی که تاج محمود از افتخار او در آفتاب ننگرد الا بچشم عار

4 شاهی که تخت دارا از انتظار او هر ساعتی چو زیر کند نالهای زار

1 چون چتر روز گوشه فرو زد بکوهسار بر زد سر علامت عید از شب آشکار

2 هر کوکبی بتهنیت عید بر فلک در زیور شعاع برآمد عروس وار

3 چون بر فراخت عید علامت بدست شب نوروز در رسید و علمهای نوبهار

4 باد صبا مقدمه بود از سپاه گل لشکر همی کشید بهر کوه و هر قفار

آثار ازرقی هروی

7 اثر از قصاید ازرقی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ازرقی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.