1 دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
2 رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
3 گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک گاه آهسته همی خورد قدحهای گران
4 نافه ها یافت ازو خانه پر از مشک سیاه باغها دید ازو دیده پر از سرو روان
1 مبارکی و سعادت نمود روی بشاه از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله
2 چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست موافقان را شادی فزای و انده کاه
3 بشهریاری و شاهی تمام نسبت او زهر دو روی نسب شهریار و زادۀ شاه
4 نه پادشاه چنو بیند از فراز و نشیب نه شهریار چنو یابد از سپید و سیاه
1 مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه که با سعادت زهره است و باطراوت ماه
2 سعادتی که همه در روان گشاید طبع طراوتی که همه بر خرد ببندد راه
3 اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود تو آفتابی و هست آسمان تو خر گاه
4 بشکل مار و برنگ زمردست یقین سیاه زلف و خط سبزت ، ای بت دلخواه
1 بمژده خواستی آن نور چشم و راحت جان بر من آمد پروین نمای و ماه نشان
2 نهفته انجم او در عقیق عنبر بوی شکسته سنبل او در سهیل مشک افشان
3 درست گفتی بر مه بنفشه کاشت همی شکسته سنبل آن آفتاب ترکستان
4 بزیر سنبل مشکین او همی رفتند هزار دل بخروش و هزار جان بفغان
1 مهرگان نو در آمد ، بس مبارک مهرگان فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان
2 ملحم دینارگون پوشید باغ مشکبوی زان سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان
3 برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار آب چون سوهان سیم اندود شد در آبدان
4 تا چو سرما خورده مردم زرد و لرزان شد درخت همچو کانونی پراخگر گشت نار از ناردان
1 آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان
2 خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای تاب زلف عنبرینش بر سمن سنبل فشان
3 زلف و چشم او همی آشفته کردی جان و دل آن یکی آشوب دل بود ، این یکی آشوب جان
4 چون لب و دندان او شد اشک چشم من درست ناردان بر روی لؤلؤ ، لؤلؤ اندر ناردان
1 چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه
2 بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه
3 بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه
4 ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد بجوشن اندر سرو و بمغفر اندر ماه
1 در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران از شکار خسروی آن آفتاب خسروان
2 آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان
3 مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان
4 خون و آتش در بلارگ ، زهر و باد اندر خدنگ کوه و گردون در جنیبت ، ابر و دریا در سنان
1 پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
2 عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب که گر پریست چنین آمدست رسم پری
3 گر آبگینه پری را ببیندی بدرست روان فدا کنمی پیش آبگینه گری
4 پریست ، گرنه پری چاکرویست بحسن فری کسی که پری چاکرویست ، فری
1 بگداخت آبگینۀ شامی در آبدان وز آب چشم ابر بخندید بوستان
2 با چشم پر سرشک اندر هوا نهاد میغی برنگ قیر ز دریای قیروان
3 گر آسمان ز میغ بپوشید باک نیست گر آب چشم ابر زمین شد چو آسمان
4 از بسکه بر بهشت فزونیست باغ را رضوان همی حسد برد اکنون ز باغبان