7 اثر از قصاید ازرقی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ازرقی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ازرقی هروی / قصاید ازرقی هروی

قصاید ازرقی هروی

1 دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان

2 رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان

3 گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک گاه آهسته همی خورد قدحهای گران

4 نافه ها یافت ازو خانه پر از مشک سیاه باغها دید ازو دیده پر از سرو روان

1 مبارکی و سعادت نمود روی بشاه از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله

2 چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست موافقان را شادی فزای و انده کاه

3 بشهریاری و شاهی تمام نسبت او زهر دو روی نسب شهریار و زادۀ شاه

4 نه پادشاه چنو بیند از فراز و نشیب نه شهریار چنو یابد از سپید و سیاه

1 مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه که با سعادت زهره است و باطراوت ماه

2 سعادتی که همه در روان گشاید طبع طراوتی که همه بر خرد ببندد راه

3 اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود تو آفتابی و هست آسمان تو خر گاه

4 بشکل مار و برنگ زمردست یقین سیاه زلف و خط سبزت ، ای بت دلخواه

1 بمژده خواستی آن نور چشم و راحت جان بر من آمد پروین نمای و ماه نشان

2 نهفته انجم او در عقیق عنبر بوی شکسته سنبل او در سهیل مشک افشان

3 درست گفتی بر مه بنفشه کاشت همی شکسته سنبل آن آفتاب ترکستان

4 بزیر سنبل مشکین او همی رفتند هزار دل بخروش و هزار جان بفغان

1 مهرگان نو در آمد ، بس مبارک مهرگان فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان

2 ملحم دینارگون پوشید باغ مشکبوی زان سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان

3 برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار آب چون سوهان سیم اندود شد در آبدان

4 تا چو سرما خورده مردم زرد و لرزان شد درخت همچو کانونی پراخگر گشت نار از ناردان

1 آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان

2 خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای تاب زلف عنبرینش بر سمن سنبل فشان

3 زلف و چشم او همی آشفته کردی جان و دل آن یکی آشوب دل بود ، این یکی آشوب جان

4 چون لب و دندان او شد اشک چشم من درست ناردان بر روی لؤلؤ ، لؤلؤ اندر ناردان

1 چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه

2 بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه

3 بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه

4 ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد بجوشن اندر سرو و بمغفر اندر ماه

1 در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران از شکار خسروی آن آفتاب خسروان

2 آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان

3 مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان

4 خون و آتش در بلارگ ، زهر و باد اندر خدنگ کوه و گردون در جنیبت ، ابر و دریا در سنان

1 پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری

2 عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب که گر پریست چنین آمدست رسم پری

3 گر آبگینه پری را ببیندی بدرست روان فدا کنمی پیش آبگینه گری

4 پریست ، گرنه پری چاکرویست بحسن فری کسی که پری چاکرویست ، فری

1 بگداخت آبگینۀ شامی در آبدان وز آب چشم ابر بخندید بوستان

2 با چشم پر سرشک اندر هوا نهاد میغی برنگ قیر ز دریای قیروان

3 گر آسمان ز میغ بپوشید باک نیست گر آب چشم ابر زمین شد چو آسمان

4 از بسکه بر بهشت فزونیست باغ را رضوان همی حسد برد اکنون ز باغبان

آثار ازرقی هروی

7 اثر از قصاید ازرقی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ازرقی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.