1 جشن و نوروز دلیلند بشادی بهار لاله رخسارا ، خیز و می خوشبوی بیار
2 طرب افزای بهار آمد و نوروز رسید باز باید شد بر راه طرب پیش بهار
3 مطرب از رامش چون زهره نباید پرداخت ساقی از گردش چون چشم نشاید بی کار
4 شب و روز از می و شادی و سماع دلبر نبود خوب تهی دست و دل و گوش و کنار
1 ز نور قبۀ زرین آینه تمثال زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
2 فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
3 درر چو لاله شود لعل در دهان صدف چون آب موج زند سیم در مسام جبال
4 بریخت برگ گل مشکبوی پروین شکل چو جرم پروین بر آسمان کشید اشکال
1 خوش و نکو ز پی هم رسید عید و بهار بسی نکوتر و خوشتر ز پار و از پیرار
2 یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون یکی ز دین عرب دین احمد مختار
3 جهان بسان یکی چادری شدست یقین کجا ز عید و ز نوروز پود دارد و تار
4 ز روی پیری گلزار چون زلیخا بود دعای یوسف گشت آب و ابر در گلزار
1 عید مبارک آمدو بر بست روزه بار زان گونه بست بار که پیرار بست و پار
2 در طبع روزه دار گه آمد که هر زمان میل شراب دار کند طبع روزه دار
3 بی شک بطبع عید خوش آیدش آنکه او در باغ گل نماید و در راغ لاله زار
4 در دست ازو ستاره و دو چشم ازو فروغ در طبع ازو سخاوت و در مغز ازو بخار
1 بوقت صبح یکی نامه ای نوشت بهار بدست ابر بسوی صبای عنبر بار
2 شگفت و خوب یکی نامه ای ، که هر حرفی ازو شگفتی و خوبی همی نمود هزار
3 بجای حرف سطر در بیاض او شنگرف بجای نظم سخن در سواد او زنگار
4 که ما بشرط امارت بباغ نامزدیم بحکم جنبش دریای صاعقه کردار
1 ای گلبن روان و روان را بجای تن پیش آر جام و تازه کن از راح روح من
2 زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن
3 خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال بر رنگ و بوی اوست چو خمار مفتتن
4 گر در شعاع او گذرد اهرمن شبی روزی نهان نماند از آن بعد اهرمن
1 سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
2 سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
3 نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام جرم ماه اندر سپهر و شاخ سر و اندر چمن
4 نارون کردار قدست آن بلب چون ناردان ناردان دارد سرشکم ، آن بقد چون نارون
1 ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
2 از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
3 زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت بر گل سوری ز سنبل شکلهای چنبری
4 گر نگاریدست زلفت چون نگارد مر ترا یارب این زلف مسلسل ایزدی یا آزری ؟
1 ای بزمین بر ، بزرگ سایۀ یزدان ای ملک عادل ، ای مبارک سلطان
2 آنچه تو کردی ز پادشاهی و مردی پور سیاوش نکرد و رستم دستان
3 روی تو نادیده ، هر که نام تو بشنید جان بدهد بر هوای نام تو آسان
4 منزل تو گه بشام و گاه ببغداد لشکر تو گه بروم و گه بسپاهان
1 گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان تحویل کرده اند بباغ خدایگان
2 وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
3 نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند در نیکویی فزونی و در روشنی توان
4 گویی که بوستان بهشتست بر زمین رضوان بماه و مشتری آگنده بوستان