از غالیه خاک این چمن بیخته از آذر بیگدلی رباعی 97
1. از غالیه خاک این چمن بیخته گیر
ز آبش، بگلاب و مشک آمیخته گیر
...
1. از غالیه خاک این چمن بیخته گیر
ز آبش، بگلاب و مشک آمیخته گیر
...
1. شب بیتو چو باشم، سحرم ناید باز
ور با تو نشینم، رسدم صبح فراز
...
1. هر مرغ که نامه ی من از تیهو و باز
آرد سوی تو، ناید از آن کوی تو باز
...
1. در کنج خرابه بر حصیری دو سه گز
با دخترکی گرم تر از دختر رز
...
1. جویم هر روز شب، که کاهد این سوز
گویم هر شب که: روز گردد فیروز
...
1. تا کی شب و روز و روز، شب از سر سوز
نالم ز فراقت ای مه مهر افروز؟!
...
1. شبها دارم از آن مه مهر فروز
در سینه همه آتش و در جان همه سوز
...
1. امشب ز مه رخت شبم مهر افروز
و امروز، ز طلعت تو روزم فیروز
...
1. یاری که بود دردم ازوف درمان نیز
بگذشت و کشید از کفم دامان نیز
...
1. تن ز آتش غم، چو عود می بین و مپرس
آهم بلب کبود می بین و مپرس
...
1. خسرو، کآراست ملک چون روی عروس
نوشید می و، بلعل شیرین زد بوس
...
1. جانم ز تو شد تباه، افسوس افسوس!
روزم ز تو شد سیاه، افسوس افسوس!
...