با گل میگفت بلبلی زار و نزار از آذر بیگدلی رباعی 85
1. با گل میگفت بلبلی زار و نزار
کآمد بچمن بهار و دل تنگ مدار
1. با گل میگفت بلبلی زار و نزار
کآمد بچمن بهار و دل تنگ مدار
1. میخانه، ز کارگاه مانی خوشتر
مینای می، از برد یمانی خوشتر
1. پیمانه ی ما پر از شراب اولیتر
این کشتی نوح است، در آب اولیتر
1. ای رفته سوی خلد، ز دامان پدر
وی داده بچنگ غم گریبان پدر
1. ز آزردن جان خسته جانی بگذر
از قتل من پیر، جوانی بگذر!
1. امشب دارم بجان ز تن سوز دگر
و امروز بدل ناوک دلدوز دگر
1. این پرده که نقش چین خجل کرده نگر
زیبش ز بتان ناز پرورده نگر
1. آذر! دو جهان بدرگهش بنده نگر!
ز آن غمزه و خنده، کشته و زنده نگر!
1. آذر! آن شوخ را در اندیشه نگر!
دلباخته دلبر جفاپیشه نگر!
1. چل سال، براه عاشقی کردم سیر
گفتم: شودم عاقبت کار بخیر
1. ای جود تو از ابر برآورده نفیر
هست از کرمت روی کریمان چو زریر
1. زآن د رچو روم، عاشق زاری کم گیر؛
از صید گه خویش، شکاری کم گیر