1 تو شاه و شهانت ز هواخواهانند تو ماه و مهانت همه همراهانند
2 شاهان جهانند گدایان درت یعنی که گدایان درت، شاهانند
1 دونان، اگرت دونان بدریوزه دهند؛ یا در عوض نماز، یا روزه دهند
2 پایت شکنند، و آنگهی موزه دهند؛ آبت ریزند، و آنگهی کوزه دهند!
1 از کوزه شکسته یی گرت بوزه دهند مستان، که میت ز جام فیروزه دهند
2 از غیر مخواه روزیی را کز غیب گر خودخواهی وگرنه، هر روزه دهند
1 غارتگر جان، ز چشم من برد دو رود؛ هر یک از چشم من روان کرد دو رود
2 نخلی دو، تر و تازه ام از باغ رود کز عیسی و از مریم شان باد درود
1 ای بیخبر از خدا، گر آیی، چه شود؟! غافل رفتی، بیخبر آیی، چه شود؟!
2 با وعده نیامدی و، چشمم بره است؛ بی وعده گرم ز در درآیی، چه شود؟!
1 وقت است که گل قدم سوی باغ نهد بلبل پهلو ببستر راغ نهد
2 باد سحری، لاله ی خونین دل را در سوک شکوفه پنبه بر داغ نهد
1 از کوی تو چون باد صبا میآید بویش به مشامم آشنا میآید
2 خون دل ما ریخته روزی آنجا کز خاک درت، بوی وفا میآید
1 پیکی که ز کوی یار ما میآید جانبخشتر از باد صبا میآید
2 حرفش چو به گوشم آشنا میآید گیرم که نگوید از کجا میآید!
1 ای فوج طبیب را بدوزخ قائد خواهی شودت قیمت مسهل عائد
2 زر نیست،ولی هر آنچه مسهل خوردم واپس دهم اکنون مع شیء زائد
1 زآن کوی، جواب نامه ی ما ناید گفتم که بصبر آید، اما ناید!
2 هر کس که فرستمش من آنجا، ماند وآنکس که فرستیش تو اینجا، ناید!